مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان غزلم باش

سال انتشار : 1400
هشتگ ها :

#درام #دایره_جنایی #سرگرد #رمانتیک #براساس_واقعیت

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان غزلم باش

کینه‌ی قدیمی که بعد از بیست و پنج سال به انتقامی سخت منجر شد طوری که سرگرد ایهام مجبور شد برای حفاظت از عشق دیرینه‌اش که سال‌ها تحت حفاظت او بوده، زندان‌ بانش شود.
این درحالی بود که پدرش متوجه‌ی عشق آن‌ها شده بود و به خاطر حفظ جان دخترک سعی داشت که پسرش را از اداره‌ی دایره جنایی دور کند.
ماکان خوب می‌دانست که پسرکش در برابر آن دختر و در آن وضعیت شدیدا در عمل انجام شده قرار می‌گیرد و مجبور است به انتخاب!

هدف نویسنده از نوشتن رمان غزلم باش

القای تجربه و ایجاد سرگرمی.

پیام های رمان غزلم باش

آگاهی از دنیای اطراف و هشیاری بیشتر در برابر اتفاقاتی که در زندگی روزمره رقم می‌خورد.

خلاصه رمان غزلم باش

سرگرد ایهام در برابر همه قانون مدار است حتی در برابر کارهای زیر- زیرکی که پدرش انجام می‌دهد. همه از او می‌ترسند، چون مو لای درز کارهایش نمی‌رود اما این روزها در برابر غزل مغرورش عجیب کم آورده است، غزلی که حتی سایه‌ی او را هم ندیده.

مقدمه رمان غزلم باش

دفتر خیالم را باز کردم و
در پس هیاهوی این شهر
صادقانه برایت غزل سرودم.
گفتم و گفتم:
تا رسیدم به روزهای عاشقی‌مان
روزهایی که در انتظار آن بودم
که تو غزلم باشی و حال
تو چه ساده گذر کردی از
من و احساسم!

مقداری از متن رمان غزلم باش

-از آدم‌های دورویی مثل تو متنفرم، لعنت به تو معلوم نیست با خودت
چند چندی؟ اون وقت با مرگ و زندگی یک آدم بازی می‌کنی؟!
الان خودت رو بهتر از اون بی‌همه چیز ها میدونی؟! تو که از اون ها
بدتری ، جانی!
– نه… من… فقط…
با بی‌رحمی انگشتم رو سمتش گرفتم.
– خفه شو، لال!
– اینجوری خواستی کمکت کنم؟! ای کاش از همون اول نجاتم
نمی‌دادی.
– آخه… من…
– هیچی نگو!
خواستم برگردم و روی تخت دراز بکشم که اون وسط، دردم شروع
شد. و افتادم زمین .
با دو خودش رو رسوند.
نادم و پشیمان از کاری که کرده بود، لب زد:
– ببخشید اشتباه کردم، بزار کمکت کنم حالت خوب نیست.
نگاه سرد و بی‌تفاوتم رو که دید بغض کرد.
با طعنه گفتم:
– آخر نفهمیدم تو خوبم می‌کنی یا به حال خودم ولم می‌کنی و به
اون عوضی‌ها می‌سپری !
– باشه تو راست میگی ، بعدا راجبش حرف می‌زنیم الان حالت خوب
نیست. بخیه‌ها دارن باز میشن، تو روخدا بزار کمکت کنم.
دستش رو که دور بازوم حلقه کرده بود، با نفرت پس زدم.
با حرص محکم هلش دادم. اون که انتظار این حرکت رو نداشت بی‌هیچ دفاعی پرت شد روی زمین و دست راستش از مچ تا آرنج توی
خورده شیشه فرو رفت؛ نفسش داشت بند می‌اومد. و غیر طبیعی
نفس می‌کشید و امروز برای دومین بار از کار نسنجیده‌ی خودم
پشیمون شدم.
با دست‌هام وزنم رو روی زمین می‌کشیدم تا برسم بهش.
به دستش که خون می‌چکید خیره شده بود که یهو جیغ‌های عصبی کشید. نمی‌دونستم چیکار کنم.
دست سالمش رو به طرف خودم کشیدم و بغلش کردم .
ساکت نشد.
کنار گوشش زمزمه کردم:
– هیس! غلط کردم دختر! تو آروم باش!

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان غزلم باش

ماکان: فردی که برای بالا کشیدن خود، درگیر قاچاق اعضای بدن انسان می‌شود، طوری که او را رئیس مافیا می‌خوانند.
ایهام: فردی که قانون در زندگیش نقش اول را اول را دارد، اما به ناچار مجبور می‌شود برای دستگیری پدرش که در باند مافیاست؛ دست به کارهای خطرناکی بزند.
غزل: فردی که از ابتدای کودکی مهر پدر و مادر ندیده، با اتفاقات و جدایی‌هایی که در مسیر برایش رقم می‌خورد، او را به فردی سرد و مغرور تبدیل می‌کند.

عکس نوشته

ویدئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید