
#پایان_باز #عاشقانه #جهانهای_موازی #علمی_تخیلی #فانتزی #کرمچاله #سیاهچاله_فضایی #دی_آ
تعداد صفحات
نوع فایل
زندگی افرادی که وارد دنیاهای موازی شده یا سفر زمانی داشته اند.
بازی ذهن پیرامون جهانهای موازی و به اشتراک گذاشتن ایده هام در این زمینه.
این که با زندگی بر مبنای فطرت می شه دنیایی بی نقص و زیبا داشت.
ارائه ی تعریف درست و جدیدی از فطرت و غریزه.
و قدر آدمهای زندگیمونو بدونیم چون ممکنه در چشم به هم زدنی همه ی چیزهایی که داریم برامون تبدیل به آرزو و حسرت بشه.
درست زمانی که همه فکر می کردند شهره دچار اسکیزوفرنی است، او به طرز اسرارآمیزی ناپدید می شود و حتی وقتی بر می گردد دیگر هیچ چیز شبیه سابق نیست، چه کسی فکرش را می کرد که این دختر سفر در زمان و دنیاهای موازی را تجربه کرده است؟
تقدیم به خواهرم هایده تنها هموطن من در دی آ
وقتی ساعت ملاقات تمام شد و من نیز به همراه جمعیت ملاقات کننده توی راهرو آهسته پیش می رفتم یکدفعه صدای جذابش را از پشت سرم شنیدم:
– ثریا خانم می شه یه لحظه صبر کنید؟
ایستادم و برگشتم و نگاه شیدایم را که قادر نبود اشتیاقش را پنهان کند به او دوختم، حتما نام مرا از شهره یا مادرش پرسیده بود. وقتی نزدیکم شد آهسته با یکدیگر مشغول قدم زدن شدیم و از پله ها به طرف پایین سرازیر گشتیم.
– فکر می کنم من شما رو توی خواب دیدم!
لبخندی زدم:
– خواب؟ می شه تعریف کنید؟
– چیزی یادم نمیاد، فقط وقتی دیدمتون احساس کردم…. قبلا…. یه جایی…. نمی دونم کجا شاید توی خواب دیدمتون.
_احتمالا شما قسمتی از آینده رو به خاطر میارید! شما نقش بزرگی توی سرنوشت شهره دارید آقای سراج!
– یعنی اون با من ازدواج می کنه؟
اوقاتم کمی تلخ شد ولی به روی خودم نیاوردم:
– قصه ی ازدواج و این حرفا نیست، شما به شهره کمک کردید تا به لحظه ای برگرده که می خواست وارد اون شومینه بشه!
ناگهان از حیرت در جا خشکید، من نیز یک قدم جلوتر از او ایستادم و برگشتم، گفت:
شما از اون شومینه خبر دارید؟
– من مالک اون شومیه ام!
_ به من دقیقا بگید کی هستید؟
– آقای سراج، من….
– راحت باش، احسان صدام کن.
چشمانم را مستانه بر هم فشردم و دسستم را روی قلبم گذاشتم تا دردش اندکی التیام یابد، با تعجب به رفتارم نگریست
– بیست و چهار سال دیگه هم به من همینو گفتید! راحت باش احسان صدام کن! می خوام این بار خیلی راحت باشم احسان، خیلی راحت…
شهره: دختری پر از سادگی و معصومیت.
برنادت: دختری با خوی فرشته و نبوغی بی انتها.
مرمر: دختری قابل اعتماد با ظاهر و باطنی زیبا، معروف به دخترشیطان ولی بیشترین کمک رو به دوستانش می کنه و عاشق رانندگی دیوونه واره.
ثریا: بیشتر از اون که به فکر خودش باشه به فکر بقیه ست و در این راه همه چیشو فدا می کنه.
بهرام: یه روح لطیف دوست داشتنی.
احمدرضا: یه دکتر جذاب بی حوصله که بی رحم به نظر می رسه و به چیزی جز وظیفه ش فکر نمی کنه.
احسان: یه عاشق بی ادعا و خالی از خودخواهی.
افسانه: دختر شلخته و پرحرف که اطلاعات علمی بالایی داره.
شنتیا: یه عاشق بی فکر و دردسر ساز.