مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

رمان آتش جان

نام ناشر:  باغ استور
سال انتشار : 1398
هشتگ ها :

#انتقامی #اعتیاد #خانواده #پارتی #پایان_خوش #رمانتیک #اجتماعی

تعداد صفحات

636

نوع فایل

اندروید و iOS
موضوع اصلی رمان آتش جان

اعتیاد و ابتذال جوانان و دل بستن پسر و دختری جوان به یکدیگر که از دید خانواده‌ها ازدواجشان دور از عرف است.

هدف نویسنده از نوشتن رمان آتش جان

ایجاد سرگرمی، القای تجربه به جوان‌ها.

پیام های رمان آتش جان

آگاهی والدین از آسیب‌هایی که بی‌توجهی اونها به فرزندانشون در پی خواهد داشت. و اینکه اگر از پدر و مادر توجه و محبت نبینن، اون رو به بدترین شکل در بیرون از خونه جست‌جو میکنن.
آگاه سازی جوانان از مصائب و عواقب دوست ناباب و مصرف مواد مخدر.

خلاصه رمان آتش جان

دختری به اسم هستی، به دلایلی مدتی رو میاد تهران خونه پدر نامادریش زندگی میکنه و درگیر یک سری مسائل مثل اعتیاد میشه.
از طرفی او و سپهر عاشق هم میشن و چون خانواده‌ی هستی، قرار ازدواج اون و پسرعموش رو با هم گذاشتن، سپهر و هستی دست به کاری می‌زنن تا خانواده‌ها رو توی عمل انجام شده قرار بدن.
بعد از مدتی، در جریانی مربوط به هستی، سپهر به کما میره و ادامه‌ی ماجرا…

مقدمه رمان آتش جان

چنگ بر گلو می‌اندازم تا دستان بغضی که گلویم را می‌فشارد را از خود برانم!
اما مگر زورم می‌رسد؟
مگر می‌شود عزیزترینم را با چشمان بسته و دستان سرد و بی‌جان ببینم و بغض گریبانگیرم نشود؟
مگر می‌شود او را این‌چنین بی‌جان ببینم و از غصه نمیرم؟
بغضم طغیان می‌کند…
از پس اشک‌های داغ و خروشانم، به چشمان بسته‌ای خیره می‌شوم، که روزی دنیایم را در آنها نظاره می‌کردم.
نه! بی تو بودن کار من نیست.
آرزوی زندگی را از من مگیر!
من بی تو بودن را تاب نخواهم آورد.
چشم باز کن!
یا چشم باز کن و دنیای مرا به من بازگردان،
یا مرا هم با خود ببر!

مقداری از متن رمان آتش جان

خراب بودم، خراب که نه؛ ویران شده بودم و کسی به دادم نمی‌رسید. از دیشب چشم روی هم نگذاشته بودم و درد وحشتناکی که در همه‌ی بدنم می‌پیچید، امانم را بریده و سر و صدایی که از بیرون می‌آمد هم کلافه و عصبی‌ترم کرده بود.
طبق معمول جمعه‌ها، مهمانی مادرجون به راه بود و حال خراب مرا که صبح دیده بود، بهتر دید که استراحت کنم و به این بهانه از اتاق بیرون نرفته بودم‌. هرکدام هم که به دیدنم می‌آمدند تا جویای حالم شوند، خودم را به خواب می‌زدم تا زودتر از اتاق خارج شوند.
همه آمده بودند جز کسی که چشم انتظارش بودم.
چندین بار برایش پیام فرستادم و قسمش دادم تا به اتاق بیاید. اما اهمیتی نمی‌داد و من هرلحظه خود را به مرگ نزدیک‌تر می‌دیدم. یک‌بار دیگر پیام دادم و دقایقی بعد، بالاخره آمد. در را بست و قدمی به جلو برداشت، چهره‌اش را در هم کشید و با اخم نگاهم کرد.
– چیه؟ چیکار داری؟
به سختی تن و بدن دردناکم را تکان دادم و از تخت پایین آمدم، لرزان مقابلش ایستادم و منی که حتی توان حرف زدن هم نداشتم، بریده بریده و ملتسمانه به حرف آمدم.
– سپهر دارم میمیرم… توروخدا به دادم برس؛ فقط همین یه بار سپهر… قسم می‌خورم که بار آخرم باشه…
خشمگین میان حرفم آمد.
– یعنی پررو تر از تو ندیدم تا حالا! از من می‌خوای برم برات مواد بیارم؟!
– سپهر همین یه بار، به خدا دارم میمیرم، خمارم…
فکش منقبض شد و پیش از تمام شدن حرفم، با سیلی‌ای که روانه صورتم کرد، تعادلم را از دست دادم و پیش از افتادن، دستم را به دیوار گرفتم. دوباره و بی‌جان، با چشمانی خیس مقابلش ایستادم.
– اینقدر بی‌شرم و حیا شدی که تو روی من می‌مونی و میگی خماری؟! بلایی به سرت بیارم که خماری از سرت بیفته!
نگاه حقیرانه و پر از خشمش را گرفت و فورا از اتاق بیرون رفت و من با یاس و گریه، همانجا سقوط کردم و باز هم درد و درد و درد!
نمی‌دانم چقدر گذشته بود، نیم ساعت، یک ساعت یا دو ساعت؛ اما هر چه بود من در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ بودم که در اتاق باز شد و صدایش را شنیدم.
– پاشو!
به سختی، پهلو به پهلو شدم و به طرفش چرخیدم. در را بست و جلو آمد. سیگاری را مقابلم انداخت و آهسته و عصبی غرید:
– فعلا این و بگیر، چون نمی‌خوام با این وضع بمیری و آبروی چندین و چندساله‌مون و به باد بدی. به وقتش دارم برات!
دوباره از اتاق بیرون رفت و به محض خروجش، جانی تازه گرفتم و برخاستم. در را قفل کردم و حریصانه فندک لعنتی کتی را از روی میز برداشتم و سیگار را دود کردم. هر چند درد تنم را التیام بخشید، اما این‌بار نتوانست دردِ نداشتن سپهر و حجم عظیمی از دلواپسی و ترس و وحشت از بی‌آبرویی که روح و جانم را تسخیر کرده بودند را از یادم ببرد!

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان آتش جان

سپهر: عاشق، جدی، و به موقع شوخ طبع.
هستی: سست عنصر. عاشق.
کتی: هوسباز. کینه توز. عقده‌ای.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید