مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان مستاجر

سال انتشار : 1401

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

توضیحات مهم رمان مستاجر

رمان مستاجر فصل اول بوده و فصل دوم رمان مستاجر به زودی با نام مالک در همین اپلیکیشن منتشر خواهد شد.

موضوع اصلی رمان مستاجر

رمان مستاجر سرگذشت کسی است که پس از جدایی از نامزدش زندگی اش تغییر فاز از مذهبی به غیرمذهبی داشته.

هدف نویسنده از نوشتن رمان مستاجر

هدفم از نوشتن رمان مستاجر پررنگ تر کردن نقش خانواده در تربیت و پیگیری عوامل آسیب های اجتماعی در دختران زیر 20 سال است.

و همچنین بررسی نقاط مشترکی که باعث میشن دو اخلاق متفاوت روی بهم بیارن و اعتماد این وسط ساخت بشه.

پیام های رمان مستاجر

مهم ترین پیامم در رمان مستاجر آگاه سازی جوانان از مشکلات فضای مجازی و عواقب ارتباط اون ها با جنس مخالف خطرناکه!

خلاصه رمان مستاجر

اگر قبول دارین ما ناخواسته به دنیا میایم و پدر و مادرهامون رو خودمون انتخاب نمی کنیم رمان مستاجر رو بخونید:

آذردخت در آستانه ی کنکور و رسیدن به دانشگاهه که متوجه می شه پدر و مادرش، خانواده ی اصلیش نیستن. اون برای انتقام گرفتن از حقیقت و خانواده اش میخواد از نامزد و حجاب اجباریش دل بکنه و شروع به جنگیدن کنه.

وقتی برای کنار زدن چادر سرش، توانشو جمع می کنه مرد موزیسینی وارد زندگیش میشه که هیچ وقت فکرشو نمی کرد اون کسی باشه که…

مقداری از متن رمان مستاجر

بیاید نگاهی بندازیم به شروع جدیدترین اثر فاطمه اشکو ، رمان مستاجر :

عینکم را روی نوک دماغم می گذارم و نگاهش می کنم. شماره ی رند ماشینش به دلم می نشیند. اندامش از پشت رُل پیدا نیست ولی انگار قیافه اش بد نیست. می شود خامش کرد و سوء استفاده ای دلچسب در پسش!

جلوی کفش های نک تیز قرمزم نیش ترمزی می زند و با پایین کشیدن شیشه ی شاگرد، خم می شود و می پرسد:

-چرا میخ شدی و معطلی؟ بپر بالا دیگه!

یکی از دلایلی که جواب تماس هایش را دادم، گوش دادن به صدای وویسش از اینستاگرام و پسنیدیدن تُنِ مردانه اش بود و انگار واقعا خوب است.

با ناز در را باز می کنم و در حالی که کیف دستی ام را روی داشبورد، می گذارم، می نشینم و دست به دست دراز شده اش می رسانم:

-نشناختم. نمی تونم هر ننه قمری که اومد و بوق زد رو دید بزنم که.

آدامس خوش بویش را توی دهان می چرخاند و سر به گردنم نزدیک می کند:

-چه بوی خوبی هم میدی.

می خندم و میدانم دندان های سفید و رژ لب جیغم برای اغوا کردنش کافیست.

کمربندم را می بندم و با ابرو امرِ رفتن می دهم.

– ادو تویلت بولگاری! مردونه س!

راه می افتد و زیر لب تحلیلش می کند:

-بوی تازگی میده. حالا چرا مردونه؟

کمی از شیشه را پایین می دهم و نفس کشیدن هر بار سخت تر از قبل می شود.

-روحیاتم خشنه، واسه اون!

دست هایش را جلوی پنجره ی کولر می گیرد و می گوید:

-کولر زدم!

تمام رخ به نیم رخش می شوم و چقدر هم که تمیز اصلاح صورت انجام داده!

-من عادت دارم کمی از شیشه رو باید بدم پایین، عادت به بسته بودن فضا ندارم.

و در ادامه با بالا دادن صدای سیستم، با خواننده اش همراهی می کنم. دست هایم توی هوا مشت است و در حال قر دادن کمر می خوانم:

-امشب جمعن گرگ و پلنگ ها، تو راهن باز بگو وا کنه چنتا…

نگاهش می کنم و او مات من است.

-چه لعبتی هستی دختر…

نمی توانم نخندم. خود جنس است احمق! با رقص گردن به سمتش می روم و برمی گردم.

-تورم اون خوشگله خوب تو تله انداخت، ولی حق داری خوب چیزیه الحق و الانصاف!

پایش روی گاز خوش نشینی می کند و ماشین به ثانیه ای نکشیده آسفالت را گاز می زند. مثل منی که برای رسیدنم به هدف، آسفالت که هیچ است، دنیا را گاز می زنم.

با احتساب مطالعه ای که تا اینجای رمان مستاجر داشتی، همین الان برو تو اپلیکیشن و رمان مستاجر رو رایگان و کامل بخون.

از آینه ی کوچک توی کیفم، صورتم را چک می کنم. گونه هایم سرخ شده و چشم هایم از اشک زیاد قرمز شده!

فقط مکیه خانوم است که می تواند با مولودی خواندنش قلب مرا در دست خود بگیرد و اشکم را در بیاورد.

-آذر… میشه تو سینی چای رو ببری؟

در ادامه لبخند شیطنت آمیزی می زند و می گوید:

-مادر و خواهر شوهر آیندتم اومدن. ببر جلوشون و دلشونو ببر.

حینی که برای راحت گرفتن سینی چای، کیفم را کج می اندازم و چادرم را توی سینه ام محکم می گیرم، اخم کنان تشر می زنم:

-ببند نیشتو بنفش. مامان بفهمه بهت گفتم سرمو میزنه.

دست جلوی دهانش می گذارد و ریز می خندد.

-باشه رفیق. هواتو دارم.

سینی بزرگ استیل را از دستش می گیرم و صاف می ایستم. لب هایم را محکم بر روی هم می فشارم و می پرسم:

-رنگ گرفت؟

انگشت اشاره و شصتش را بهم می چسباند و لب می زند:

-عالی شدی. تو خودت عروسکی، لازم به این فشارهای عصبی روی لب و دندونت نیست عزیزم.

خجالت زده لبخند زیرزیرکی می زنم و می گویم:

-بوس بهت که همیشه انرژی مثبتی. من رفتم…

از پرده ای که مرز میان آشپزخانه و خود محیط حسینیه است، می گذرم و به انبوهی از جمعیت زنانی می رسم و چقدر تازه وارد و جدید آمده اند. الان باید از کی شروع کنم؟! وای از نگاه هایی که سر تاپای آدم را برانداز می کنند…

چشم چشم می کنم و دست های مامان که بالا رفته و اشاره می دهد را می بینم. کنترل شده سینی را می گیرم و خیره به فرش های لاکی زیر پایم به سمتش می روم. نزدیک که می شوم مادر و خواهر محمد رضا را می بینم که چسبیده به مامان نشسته اند و چه خوب که کارم راحت می شود.

خم می شوم و سینی چای را جلوی مادرش می گیرم.

-سلام آسیه خانوم خوبین؟

با غرور براندازم می کند و خریدارانه می گوید:

-سلام دختر گلم. خداروشکر. شما خوبی؟

“خداروشکر” ی می گویم و سینی را جلوی فاطمه می گیرم.

-خوبی فاطمه جان؟

اگر رمان مستاجر رو توی اپلیکیشن مطالعه کردید، خوشحال میشیم که نظرتونو درمورد آثار خانم فاطمه اشکو برای بقیه رمان خوان‌ها پایین همین مطلب بنویسید.

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان مستاجر

مهم ترین شخصیت های رمان مستاجر

آذردخت : ماجراجو و انتقام گیرنده و جسور.
کیاوش : موزیسین، باتجربه و دنیا دیده، آرام و متین، کنجکاو در مقابل شخصیت عجیب آذردخت.

عکس نوشته

ویدئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید