مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان همسایه قلبم

سال انتشار : 1393
هشتگ ها :

#طنز #عاشقانه #معمایی #ورزشی

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان همسایه قلبم

سرگذشت کسی که با یه قهرمان کشتی گیر ازدواج می کنه.

هدف نویسنده از نوشتن رمان همسایه قلبم

ایجاد سرگرمی و القای تجربه.

پیام های رمان همسایه قلبم

آگاه سازی مردم از مشکلات و قهرهای خانوادگی.

خلاصه رمان همسایه قلبم

عشق یه پسر کشتی گیر به دختر عموی ریزه میزه اش که باعث کلی جنجال تو فامیل می شه.

مقدمه رمان همسایه قلبم

می گویند او درحد و اندازه ی تو نیست
چه خیال باطلی!
شاید مقیاس آنها با من یکی نیست
باید بیایند وببینند
چگونه قلبم را تسخیر کرده…
قلبم را صاحب شده ومال خود کرده…
پا به پایم درکنارم مانده و با من یکی شده…
این مهمان ناخوانده
همسایه همیشگی قلبم شده.

مقداری از متن رمان همسایه قلبم

کلاس که تموم شد سطل به دست وارد محوطه ی دانشگاه شدم و به سمت ماشینم رفتم. به خاطر سنگینی سطل لنگ میزدم که یکی صدام کرد.
ـ خانم راننده.
صورتمو به سمت صدا برگردوندم. اینکه همون پسره است که ماشینش خیلی جیگر بود.
ـ کمک نمیخواین؟
با سرش به سطل اشاره کرد.
یه فکر بکر و شیطانی به ذهنم رسید.
ـ البته. چرا که نه؟ فقط نیازی به سطلش نیست. بزارید بیارمش بیرون بدم دستتون. اینجوری راحت ترید.
پسره که ازپذیرفتن پیشنهادش کلی ذوق مرگ شده بود، با نیش باز منتظر ایستاده بود. بهش پشت کردم و یه جفت دستکش که همیشه برای روز مبادا توی جیب مانتوم بود و دستم کردم. مار و توی دستم گرفتم و تکونش دادم که مثلا زنده است و داره تکون میخوره. باید ادبش کنم تا دفعه ی دیگه هوس کمک کردن به یه دختر به سرش نزنه. من که میدونم قصدش از کمک چیه؟
مارو سریع بردم طرف دستهاش وگفتم:
ـ مراقب باشید یکم وحشیه. گازتون نگیره.
قیافه ی پسره دیدنی بود. چند قدم به عقب برداشت و پاش به یه چیزی گیر کرد و افتاد روی زمین. وای خداجون. پسر مردم از دست رفت. رنگش مثل گچ سفید شده بود.
مارو انداختم توی سطل و رفتم کنار پسرِ، تا حالشو بپرسم.
ـ ماره مرده نترس. داشتم باهات شوخی میکردم. سکته نکنی بمیری خونت بیفته گردنم
ـ خیلی دیوونه ای.
ـ دیوونه واسه یه دقیقه ام. انگار الان بهتری.
از جاش بلند شد و گفت:
ـ حالم بهتره. ولی به زودی خونم می افته گردنت!
یعنی چی منظورت چیه؟
ـ خیلی وقته که خواب و خوراکو ازم گرفتی… همین طوری پیش بره، خونم می افته گردنت.
یکم طول کشید تا منظورشو فهمیدم. زود سوار ماشین شدم و رفتم. مگه چند بار منو دیده که از این حرف ها میزنه؟

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان همسایه قلبم

خاطره : دختر ریزه میزه وشیطون
مهیار : کشتی گیر

عکس نوشته

ویدئو

00:00
00:00

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید