مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان جوانه

سال انتشار : 1400
هشتگ ها :

#پایان_خوش #مهاجران_افغان #خون_بس #فرار #طلاق #قاچاق_کودکان #فرزند_خواندگی

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان جوانه

طلاق و تعصبات ناشی از آن

هدف نویسنده از نوشتن رمان جوانه

اینکه هر اتفاق کوچکی در زندگی یک انسان، ممکنه باعث یک مشکل و گره در وجود او بشه.
انتخاب‌های درست، زندگی درست‌تری رو برای انسان رقم می‌زنه.

پیام های رمان جوانه

رنج نژادپرستی برای افرادی که مورد ظلم قرار می‌گیرند.
رنج خون‌بس برای زنان و پیامدهای اون در زندگی دو خانواده‌ی طرفین نزاع.
مهاجرت و کوچ ناخواسته.
مشکلات مصرف الکل و تأثیر سوء اون بر زندگی زناشویی.

خلاصه رمان جوانه

جوانه و امیرحسام بعد از هفت سال از هم جدا می‌شوند، این درحالی است که امیرحسام دوست ندارد او را طلاق بدهد. حضور گاه و بیگاه امیرحسام در اطراف جوانه، سختگیری‌های برادرها بعد از طلاق، باعث می‌شود که او به پیشنهاد دوستش، تهران را برای مدتی ترک کند. این در حالی است که امیرحسام سایه به سایه به دنبال اوست و شهری که جوانه انتخاب کرده است، گذشته‌ها را توی صورتش خواهد کوبید!

مقداری از متن رمان جوانه

چشمانم به خون نشسته بودند و می‌سوختند. دردش تا پس سرم رفته بود و عجیب بود که می‌دیدم او هم گریه می‌کند و اشک می‌ریزد. امیرحسام… گریه می‌کرد.
ــ عزیزم… عزیز دلم… تو رو خدا این کارو با خودت نکن. بهم گوش بده! دوستت داشتم همیشه. همیشه… حتی وقتی که خبط کردم و طلاقت دادم. می‌فهمی؟ من همیشه دوست داشتم جوانه!
«از سر شب تا به سحر سوختن
حادثه را از دو سه سر سوختن»
ــ حتی وقتی که با زن‌های جدید رابطه‌ی جدید شروع کردم هم تو رو می‌دیدم. غرق شدم تو نوشیدنی که از یادم بری. گفتم جوانه خودش خواست بره! گفتم که می‌خورم تا فراموشش کنم. گفتم که پناه می‌برم به گند و کثافت تا از یادم بری اما نشد. یه کلمه همه جا بود. روی همه ی زندگی… جوانه بود و جوانه. تمام زندگیم شده بود یه اسم که از همه مخفیش می‌کردم. کار به جایی رسید که از خودمم تو رو مخفی کردم.
«خانه خرابی من از دست توست
آخر هر راه به بن بست توست»
ــ همه بهم حرف می‌زدن. می‌گفتن خاک بر سرت که از دستش دادی. می‌گفتن تو از من سری و من با تمام وجود ایمان آورده بودم به بودنت… به خانم و خوب بودنت اما نمی‌خواستم بازم قبول کنم!
«قحطی حرف است و سخن سال‌هاست
قفل زمان را بشکن سال‌هاست»
دست‌هایم را تکان داد که ببینمش… که نگاه طوفانیم را به او بدوزم.
ــ که سرم خورد به سنگ و دیدم هرجا میرم نمیشه ازت دست بکشم. دیدم اشتباه کردم و دارم تو کثافت زندگیم غرق می‌شدم. خودمو کشیدم بالا که بیام دنبالت و در حد تو باشم. در حد زن مهربونی که برام همه جوره تلاش کرد. جوانه جان… می‌شنوی صدامو!
«پر شدم از درد شدن سال‌هاست
ظرفیت سینه ی من سال‌هاست»
نالان گفتم:
ــ می‌شنوم… همه ی دروغاتو می‌شنوم.
شرمنده و غمگین گفت:
ــ نه… دروغ نمیگم جوانه… می خوام داشته باشمت… می خوام دوباره خانم خونه‌م بشی! می خوام جبران کنم. بفهم اینو زن!
صدایش انگار دور می‌شد و من انگار داشتم سکته می‌کردم. دردی در تمام جانم پخش شده بود و چون پیچک در جانم ریشه می‌کرد و صدایی ضعیف همه ی زندگیم را می‌خواند.
«ملعبه ی قافیه بازی شدی
هرزه ی هر دست درازی شدی»
لب زدم… با صدایی ضعیف… پچ پچ اما توی گوشم پر بود.
ــ اومدی اینا رو بگی؟ که دوباره مثل اون روزا زبون بازی کنی؟ که دوباره دلتو بزنم. اومدی که عذاب وجدانت کم شه امیرحسام!
ــ نه… من غلط بکنم جوانه… می خوامت… مثل قبل و شاید بیشتر از اون… می خوامت!
«کنج همین معرکه دارت زدند
دست به هر دار و ندارت زدند»
صدای باران می‌آمد؟ یا صدای ترک خوردن جانم بود. نگاهم را به پنجره دوختم و لب زدم:
ــ دیگه دیره! دیگه برای تغییر دیره… دیگه موقع رفتنه! موقع مرگ منه!

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان جوانه

جوانه: سخت‌کوش.
امیرحسام: ریسک‌‌پذیر.
دردانه: یاغی.

عکس نوشته

ویدئو

00:00
00:00

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید