مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان حس مات

هشتگ ها :

#مثلث_عشقی #تفاوت_سنی #محرمیت #پایان_خوش #توبه #رابطه_پنهانی

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان حس مات

توبه نصوح و کشف گذشته ی فرزین.

هدف نویسنده از نوشتن رمان حس مات

سرگرمی در کنار روشنگری.

پیام های رمان حس مات

نشان دادن اهمیت حق‌الناس، عواقب خوردن حق یتیم.

خلاصه رمان حس مات

یاقوت تمام تلاشش را میکند تا به همه بفهماند که عاشق فرزین نیست، اما به خودش که نمی‌تواند دروغ بگوید. نگاه و توجه و حساسیت فرزین نه تنها دلش که همه وجودش را قلقلک می‌دهد.

مقداری از متن رمان حس مات

با لحنی جدی گفت:
– ظهر تو بنگاه از چی حرف می زدی؟
سرم را پایین انداختم و گفتم:
– می خوام بدونم با نیما چه چیزهایی به هم گفتین؟!
– نیما باهات حرف زده؟
نگاهم را تا چشم های جدی اش بالا آوردم. لحن جدی و نگاه عصبی اش را به پای چه بگذارم؟ بچه نیستی فرزین که بگویم حسادت می کنی!
منتظر جوابم نماند:
– توقع نداشتی که بذارم یه بچه واسم شاخ و شونه بکشه!
بدون ایجاد تغییری در صورتم گفتم:
– سی سالشه!
ابروهایش بالا رفت و سکوت کرد. خنده ام گرفت. این تعجب و سکوتش به خاطر طرفداری نامحسوسم از نیما بود. دیگر این یکی را فهمیدم. کمی به جلو خم شدم و گفتم:
– بهم گفته بودی برای دفاع از خودم از تو مایه نذارم.
یک ابرویش را بالا داد و گفت:
– خب؟
این جدیتش اعتماد به نفسم را می گرفت، لب هایم را به هم فشردم و سپس گفتم:
– اما تو برای دفاع از خودت از من مایه گذاشتی!
پوزخندی زد و گفت:
– ظاهرا برای تفهیم حرف هام احتیاج به مترجم دارم.
اخم کردم:
– نفهم نیستم!
او هم متقابلا اخم کرد و گفت:
– من چنین حرفی زدم؟ تو واسه خودت می بری و می دوزی و حکم صادر می کنی!
دهانم را باز کردم تا حرفی بزنم که او با صدایی که تونش در حال افزایش بود گفت:
– از اون همه حرف من فقط همین برداشت بچگانه رو کردی؟!
خواستم متقابلا صدایم را بالا ببرم که به موقع جلوی دهانم را گرفتم. بهتر بود فعلا شنونده باشم. به سمت من متمایل شد و گفت:
– تو موضع خودتو مشخص کردی؟! بهت گفتم نمی تونی برام خواهر باشی! چون من تو رو خواهر خودم نمی دونم!
دهانم نیمه باز ماند، این حرف را به چه حسابی بگذارم! از روی مبل بلند شد و قدمی دور شد و دوباره برگشت و گفت:
– من در حق خواهرات برادری کردم، اما اون ها منو به یه چشم دیگه دیدن! اما برای تو برادر نبودم و تو…
سکوت کرد و با ناراحتی به چشم هایم زل زد. فقط توانستم با صدای تحلیل رفته ای بگویم:
-نمی فهمم!
نگاهش غمگین شد. نگاهش را از من گرفت و به سمت در هال رفت. مکث کرد. به خودم توپیدم:
“لال نشو یاقوت! حرفی بزن.”
اما باز هم سکوت کردم. به سمتم برگشت و به در تکیه داد و در حالی که نگاهش را از من می گرفت گفت:
– خودخواهیه که تو رو برای خودم بخوام… حیفی.

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان حس مات

یاقوت: حاضر جواب، دلسوز.
فرزین: حمایت‌گر، کم صحبت و موثر.
حاج کمال: پدر یاقوت. مردی خوش ظاهر و بدذات.

عکس نوشته

ویدئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید