مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان دو جلدی برزخ سرد

سال انتشار : 1393
هشتگ ها :

#پسر_غیرتی #راز_پنهان #همخونه‌_ای #رئیس_کارمندی

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

توضیحات مهم رمان دو جلدی برزخ سرد

نام جلد اول در اپلیکیشن «برزخ سرد 1» است و بصورت رایگان و کامل در دسترس است.
نام جلد دوم در اپلیکیشن «برزخ سرد 2» است و بصورت فروشی و کامل در دسترس است.

موضوع اصلی رمان دو جلدی برزخ سرد

داستان دختری که به دنبال رویاهای دخترانه‌ای که داره عاشق پسری میشه و باهاش ازدواج میکنه، غافل از اینکه خونواده اون پسر با نقشه قبلی، وارد زندگی دختر شدن.

هدف نویسنده از نوشتن رمان دو جلدی برزخ سرد

دخترا خیلی احساسی تصمیم نگیرن برای آینده‌شون. خیلی زود خودشونو درگیر احساسات نکنن. قدرِ خودشونو بدونن و از وجود پاکشون خوب محافظت کنن.

پیام های رمان دو جلدی برزخ سرد

ببخش بزرگترین خوبیه که انسان میتونه اول در حق خودش انجام بده بعد دیگران.
اون لذتی که انسان در بخشش میتونه تجربه کنه رو هیچوقت نمیتونه در گرفتن انتقام تجربه کنه.

خلاصه رمان دو جلدی برزخ سرد

دختری‌ که با عشق ازدواج می‌کنه و در شب عروسیش می‌فهمه همسرش عاشقش نیست و دلیل دیگه‌ای داره برای ازدواجش…

مقداری از متن رمان دو جلدی برزخ سرد

از اتاق که اومد بیرون ،یه دست لباس راحتی خونه پوشیده بود…لباس که نبود!!یه شلوارک و تاپ!!
سعی کردم خونسرد باشم. نگامو به فرش زیر پام و نقش ونگارش دوختم. رفت تو آشپزخونه و گفت:
-امیدوارم لااقل اینو بلد باشی…مثلاً ده دوازده سال تو اروپا زندگی کردی و باید بدونی با دوس پسرت که رئیستم باشه چطوری برخورد کنی!
بازم صداشو شنیدم که از آشپزخونه اومد بیرون و با لحن تمسخرآمیز و شیطنت آمیزی گفت:
-امیدوارم از اون دسته دخترا و زناییم نباشی که تا میان خونه یه پسر، دوست دارن تکلیفشون مشخص بشه!
خودش جملشو گفت و روبروم روی مبلی نشست و خندید.
خودمو یه کم جم و جور کردم و واسه اینکه کم نیارم،تو چشماش نگاه کردم و با لحن تمسخرآمیزم گفتم:
-نخیر…من چند قدمیم جلوترم…من اسم بچه رو هم انتخاب میکنم!
یِکه و پریشان نگام کرد و بعد تو یه لحظه،مثل یه بمب صدای خنده اش تو خونه صدا داد…بعد از لحظاتی که خندید،خشک و عبوسانه بهم زل زد و با جدیت گفت:
-راست میگی!!من چرا ایقد خنگم؟؟…تو توی اینکارا استادی….دستِ شیطونم از پشت بستی.
بازم تحقیرا و توهیناشو شروع کرد…سرمو گرفتم پایین،حرفی نزدم و فقط صداشو شنیدم که بازم گفت:
-نه داشتی میگفتی….ادامه بده…دوست دارم بشنوم حرفاتو.
سرمو که بلند کردم ،دیدم پاهاشو ازهم باز کرده و به طرز خیلی راحتی روبروم نشسته! خدااای من یه لحظه حالم بد شد…من بهش نامحرم بودم! پس اونجا چکار میکردم؟! چرا باید هرچی بگه قبول کنم؟
کیفمو برداشتم و با مِن مِنی گفتم:
-کارت چیه با من؟!…من عجله دارم باید برم.
همینطور که بهم زل زده بود،اخمی کرد و گفت:
-نه بابا نشسته بودی حالا!!!
از جام جهیدم …مثل یکی که برق اونو گرفته. دستای یخمو رو صورتم کشیدم.
اونم از جاش بلند شد و به سمتم اومد!!
یا امامِ زمااان…

***

اینکه همه من رو هرزه بدونند برام مهم نیست. حالا اون شخص هم که میگه کسیه که عاشقشم یانه!
قلبمو آتیش می‌زنه! ولی مهم نیست!
مهم اینه که قصه عشق من متقاوته. من مرد جا زدن نیستم. کم نمیارم و تو رو مال خودم می‌کنم!

***

_من امشب آمادگییشو ندارم…از من نخواه…
” خدای من واقعا درست میشنوم! این بود همان آقای عاشق پیشه که برای وصال لحظه شماری میکرد! دیگر به گوشهایم نیز اعتماد ندارم”
_من از تو هیچی نمیخوام…حق نداری به من دست بزنی…
دستانش خشکید انگار یارای هیچ حرکتی را نداشت.
_تو هیچی نمیدونی حنا….میدونم بار گناهم خیلی سنگینه ولی چه کنم با این راز و گناه نکرده…..

***

-البته که دوسِت دارم احمق جون!…ولی آزارت میدم…دلیلشم صاف و ساده اس..اینکه دوستت دارم،اینو می فهمی؟
-آدم کسایی رو که به اونا بی تفاوته آزار نمیده!!

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان دو جلدی برزخ سرد

حنا: احساساتی. رمانتیک. باوفا.
امیرعلی: مغرور. غیرتی. جذاب و جنتلمن.
سیاوش: مهربون. بامعرفت. عاقل.

عکس نوشته

ویدئو

00:00
00:00

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید