مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان کوازار ۳ ( خون شوم )

سال انتشار : 1401
هشتگ ها :

#پایان_خوش #بزرگسالان #جادویی #رازآلود #فرشتگان #شیاطین #جادو

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

توضیحات مهم رمان کوازار ۳ ( خون شوم )

رمان سه جلدی کوازار به نویسندگی پونه سعیدی مجموعه کتاب رمانی فانتزی است که در سه جلد به نام های جلد اول رمان کوازار 1 ( فرشتگان و شیاطین )، جلد دوم رمان کوازار 2 ( پسر اهریمن ) و جلد سوم رمان کوازار 3 ( خون شوم ) پیش تر از این توسط نشر موج به چاپ رسیده است. نسخه الکترونیک هر سه جلد در اپلیکیشن باغ استور موجود است و با رضایت ناشر و مولف اثر منتشر شده است.
برای تهیه نسخه فیزیکی (خرید پستی کتاب چاپی) به سایت www.mowjbook.com مراجعه کنید.

موضوع اصلی رمان کوازار ۳ ( خون شوم )

رمان کوازار 3 ( خون شوم ) داستان پسر زمینی اهریمن، کسی که به دنبال تولد نسل جدیدی از شیاطین است.

هدف نویسنده از نوشتن رمان کوازار ۳ ( خون شوم )

هدفم از نوشتن رمان کوازار 3 ( خون شوم ) اینه که رویا تنها مأمن ذهن های خسته این روزهاست، در کنار هم در دنیای خیال رویا ببافیم و امید را زنده نگه داریم‌.

پیام های رمان کوازار ۳ ( خون شوم )

مهم ترین پیامم در رمان کوازار 3 ( خون شوم ) اینه که مهم نیست از کجا آمدی و در آینده به کجا خواهی رسید. تنها چیزی که هویت تو را مشخص می‌کند انتخابت در این لحظه‌ از اکنون است‌.

خلاصه رمان کوازار ۳ ( خون شوم )

رمان کوازار 3 ( خون شوم ) ادامه ی جلد پیشین است.

هر دو نوه اهریمن بودند، یکی با خون شوم و یکی با روح شوم.‌.. اما هیچ پلیدی ابدی نیست و هیچ طلسمی جاودان نیست.

پیوندی که قلب ها را به هم نزدیک می‌کند با هیچ شومی، شکسته نمی‌شود.

اینبار اهریمن روی زمین نیست اما برای کسی که هدفی دارد، کجای دنیا بودن مهم نیست. از جهنم هم راهی برای رسیدن به خواسته اش پیدا می‌کند. مخصوصا اگر این خواسته طعم انتقام داشته باشد.

مقدمه رمان کوازار ۳ ( خون شوم )

در جلد پیشین خواندیم ساتی و سام درست زمانی که شهرِ مخفیِ پسر اهریمن را پیدا می‌کنند از طرف دختری از خاندان هور آسیب میبینند، ساتی برای نجات سام تنهاست اما قدرت گوی آساره به کمکش میاد..

مقداری از متن رمان کوازار ۳ ( خون شوم )

بیاید نگاهی بندازیم به رمان کوازار 3 ( خون شوم ) اثر پونه سعیدی :

«می‌دونی من دیگه قدرت جدید پیدا نکردم؟»

سؤالی نگاهش کردم که ناراحت گفت:

«بابا می‌گه به خاطر طلسم اهریمنه، اما مامان می‌گه ربطی نداره. قدرت‌هام دیگه بیشتر نمی‌شه حالا باید همین‌ها رو پرورش بدم!»

لبخند زدم و گفتم:

«حق با مادرته!»

خندید و گفت:

«اما من دوست دارم حرف بابا درست باشه، طلسم رو بشکنم و کلی قدرت جدید پیدا کنم!»

از ذوقش خندیدم و گفتم:

«تو همین الان هم زیادی قدرت داری بچه!»

وانیا خندید. هر دو به نقشه نگاه کردیم. منطقة خودمون رو بزرگنمایی کردم و درجة انرژی رو تغییر دادم. مدل رو اجرا کردم و منتظر دیدن نتیجه گفتم:

«هرچی قدرتت بیشتر باشه، مسؤولیتت بیشتر می‌شه! پس زیاد هم دنبال قدرت نرو، در حدی خوبه که توان رسیدن به همة وظایفت رو داشته باشی!»

به وانیا نگاه کردم. می‌خواستم ببینم متوجه منظورم شده یا نه، اما دیدم نگاهش خیره به مانیتوره.

ناخودآگاه منم برگشتم سمت صفحة نمایش، با دیدن نقاط روشن رو صفحه ابروهام بالا پرید! لعنتی…

نزدیک خونه اکوان داشتیم! اکوان‌ هایی که داشتن به سمت ما می‌اومدن! این عوضی‌ها چطور ما رو پیدا کرده بودن! یعنی مثل ما یه سیستم ردیاب داشتن؟! یا قضیه چیز دیگه‌ای بود؟

سردرگم بلند شدم. رو به وانیا گفتم:

«باید مخفی شیم!»

متعجب نگاهم کرد و گفت:

«اما من طلسم حضور دارم! بهتره بمونم و تو بری!»

زیر لب لعنت فرستادم. حق با وانیا بود! من نه میتونستم کنار وانیا باشم و نه می‌تونستم ترکش کنم.

به اطراف نگاه کردم، فکر کن فرید! فکر کن! یاد پر آترین افتادم. زود بود برای آتیش زدنش؛ اصلاً دوست نداشتم کم بیارم و آترین رو صدا کنم.

به مانیتور نگاه کردم. پنج تا بودن. رو کردم به وانیا و گفتم:

«سه تا با من! دوتا با تو! بیا بریم استقبالشون!»

ابروهاش بالا پرید، اما چشم‌هاش برق خوشحالی زد و از اتاق زدم بیرون.

پله‌ها رو تند بالا رفتم و رو سقف استتار ایستادم. خوبه تاریکه، اما مسلماً نبرد ما این تاریکی رو حفظ نمی‌کنه.

وانیا کنارم ایستاد و گفت:

«بابا می‌گه وقتی دو نفریم باید پشت به پشت بجنگیم تا هر کدوم 180 درجه رو پوشش بدیم.»

نفس عمیقی کشیدم و گفتم:

«بابا درست می‌گه!»

دست‌هام رو مشت کردم. آتیش دور دست‌هام شعله ور شد و وانیا هم همین کار رو کرد. منتظر بودیم، اما خبری نشد، هیچی! انگار قرار نبود کسی به ما حمله کنه.

وانیا مردد گفت:

«شاید رد شدن!»

خواستم بگم شاید که پنج جفت پا رو زمین دورمون ایستادن!

سرم رو بلند کردم و نگاهم رو سه تایی که به سمت من بودن چرخید. اکوان بودن. تو هیبت انسانی، با بالهای سیاه خفاش مانند! لباس‌های سیاه و مو‌های مشکی.

یاد دوران خودم افتادم. من زمینی بودم و اونا جهنمی، اما آیا دردی رو که من می‌کشیدم، اونا هم می‌کشیدن؟!

با صدای اکوان روبه‌روم، این افکار رو کنار دادم. یه گام به سمتم اومد و گفت:

«ما فقط اون گردنبند رو می‌خوایم! به من بده تا کسی آسیب نبینه!»

دو قدمی من ایستاد و دستش رو به سمتم دراز کرد.

زیر لب زمزمه کردم:

«هرگز!»

مشتم رو به سمتش گرفتم و گلولة سرخم مستقیم به شکمش اصابت کرد. بدنش سوخت و به عقب پرت شد، اما همزمان چهارتای دیگه به سمتمون حمله کردن.

به دومی حمله کردم، اما سومی به من رسید و چنگ زد به گردنبند. مشت آتشینم رو به سینه‌اش کوبیدم. به عقب پرت شد، اما چون گردنبند تو دستش بود من رو هم با خودش کشید.

پشت وانیا خالی شد. در حال سقوط رو زمین، چرخیدم به سمت وانیا، اکوان اول که تازه از رو زمین بلند شده بود به سمت وانیا خیز گرفت.

با یه گلولة سرخ دیگه عقب فرستادمش که دستی دور گردنم حلقه شد و ناخوناش رو تو گوشت گردنم فرو کرد. نتونستم از درد فریاد نکشم. چنگ زدم به دستش. از تماس دست آتشین من، مجبور شد دستش رو عقب بکشه. خودم رو کنار کشیدم.

نفس نگرفته بودم که یه اکوان دیگه اومد بالای سرم و خم شد گردنبند رو گرفت… کشید و گردن زخمیم کشیده شد.

از پاره نشدن زنجیر اخم کرد که با لگد زدم به شکمش، اما قبل از این‌که پام به بدنش بخوره کف پام رو تو دستش گرفت و خواست بپیچونه که با برخورد چیزی شبیه به یه گلولة نورانی پرت شد کنار.

برگشتم به سمت منشأ این حمله. فکر کردم سارا اومده، اما وانیا بود.

با لبخند گفت:

«تازه فهمیدم چی جواب می‌ده!»

به دوتا اکوان پایین پاش نگاه کردم! سر تکون دادم و گفتم:

«به موقع فهمیدی!»

وانیا اومد سمتم. دستم رو گرفت، کمک کرد بلند شم. یکی از اکوان‌ها تکون ریزی خورد. وانیا سریع یه گلولة نورانی دیگه به سمتش پرت کرد!

خیلی بیشتر و بزرگتر از حد نیاز. نور که محو شد از اکوان چیزی نمونده بود جز خاکستر!

خندیدم و گفتم:

«حالا در این حد هم لازم نیست!»

اگر رمان کوازار 3 ( خون شوم ) رو توی اپلیکیشن مطالعه کردید، خوشحال میشیم که نظرتونو درمورد آثار خانم پونه سعیدی برای بقیه رمان خوان‌ها پایین همین مطلب بنویسید.

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان کوازار ۳ ( خون شوم )

وانیا: نوه اهریمن روی زمین دختری با روح پاک اما خون شوم.

فرید: دورگه اکوان، نوه اهریمن، کسی که روحش پاک شد و قدرت های شیطانی رو از دست داد اما زنده موند.

عکس نوشته

ویدئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید