مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان عشق خاموش

سال انتشار : 1397

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

توضیحات مهم رمان عشق خاموش

رمان عشق خاموش فروشی بوده و برای خریداران کامل است.
لطفا رمان عشق خاموش را بدون نظر و امتیاز رها نکنید.
لایک به صفحه نویسنده یعنی خانم مریم روح پرور و بازدید از آثار ایشان فراموش نشود.

موضوع اصلی رمان عشق خاموش

در رمان عشق خاموش مریم روح پرور سرگذشت دختری رو روایت کرده که به خاطر زنده موندن مادرش مجبور میشه قدم در یک راه سخت بذاره.

هدف نویسنده از نوشتن رمان عشق خاموش

هدفم از نوشتن رمان عشق خاموش نشان دادن عاشقانه ی خاصش، کوچیک بودن این دنیا و تاثیر قضاوت های نادرست بود.

پیام های رمان عشق خاموش

مهم ترین پیامم در رمان عشق خاموش اینه که تو هر شرایط میشه قوی بود و راه درست انتخاب کرد، صبر و تحمل تو هر راهی.

خلاصه رمان عشق خاموش

رمان عشق خاموش روایتگر زندگی مانلی ست. دختری که قبلا زندگی خیلی خوبی داشت، اما از وقتی پدرش به طرز مشکوکی تصادف کرد و مرد، زندگی مانلی و مادر و برادرش تحت تاثیر قرار گرفت.

مانلی واسه اینکه داروی کمیاب و گرون مادرشو تهیه کنه تا نمیره، چند جا کار میکنه، اما یه شب دوست پسر دوستش پیشنهاد عجیبی به مانلی میده با مبلغ بالایی که می تونه زندگی سخت مانلی از این رو به اون رو کنه…

مقدمه رمان عشق خاموش

دنیا، دنیای ما آدم ها

پر شده از قضاوت، قضاوت هایی که

همه را به اشتباه می اندازد و چه ساده

دل می شکنند…

سعی می کنیم آدمی منطقی باشیم اما…

تلاش بی فایده هست

ما آدم ها منطقمان در گوش هایمان و چشمانمان است

نه عقلمان…

مریم روح پرور

مقداری از متن رمان عشق خاموش

بیایید نگاهی بندازیم به شروع رمان عشق خاموش اثر مریم روح پرور :

اردیبهشت ماه بود و هوا گرم، با این که شب بود و به خاطر شلوغی کولر روشن بود ولی هنوز کلافه بود از گرما و به قول ساره تابستان شود حالش چه می شود!

یکی از دکمه های پیراهنش را باز کرد که ساره با لبخند سمتش آمد و پیش دستی با میوه های پوست گرفته و با سلیقه درون آن چیده بود سمتش گرفت و گفت:

-بفرما عزیزم

حسام پیش دستی را از دست ساره گرفت و به چشمان آرایش شده اش نگاه کرد و گفت:

-ممنون

-خواهش می کنم عشقم

برادر زنش خندید، گفت:

-ساره از کی تا حالا میوه پوست می گیری؟!

ساره پشت چشمی نازک کرد، گفت:

-از وقتی ازدواج کردم همیشه واسه حسام پوست می گیرم

حسام پیش دستی میوه را روی میز گذاشت و به برادر زنش گفت:

-بهتره تو هم بخوری ببینی خواهرت چقدر هنر داره

ساره لبخند زد کنار شوهرش نشست و گفت:

-سیا واقعا می خوای بری؟

-آره بابا، میرم میام

-خوش به حالت، منم دوست دارم بیام

حسام نیش خند زد و سر چرخاند به همسرش نگاه کرد و گفت:

-این همه دوست داری بری ترکیه زندگی کنی؟!

-وای آره حسام! میریم اون جا با آرامش زندگی می کنیم

-خب چرا نمیری؟ با داداشت برو

ساره لب به دندان گرفت که حسام عصبی بلند شد و گفت:

-بهترم زندگی می کنی.

آن را گفت و از آن ها دور شد، ساره به برادرش که به حسام نگاه می کرد،

نگاهی کرد و گفت:

-باز ناراحت شد، اوف تا حرف رفتن می زنم ناراحت میشه

-خب چه کاریه همین جا زندگیتون خوبه که

-حالا من یه حرفی زدم، حسام زود ترش می کنه، جدیدا تا شمالم نمی ذاره برم

-علاقش زیاد شده، تو هم با دلش راه بیا

ساره لبخند زد، گفت:

-حتما

ساره به حسام که کنار پنجره ایستاده بود نگاه کرد و با ناز سمتش رفت، مادر حسام در حالی که به حرف های خواهرش گوش می کرد اما نگاهش به حسام بود که خواهرش گفت:

-به نظرت ساره بچه نمی خواد یا حسام؟

مادر حسام شانه بالا انداخت و گفت:

-خودت چی فکر می کنی؟

با احتساب مطالعه ای که تا اینجای رمان عشق خاموش داشتی، فکر می کنی که قراره این رمان رو بخری؟

نگار دست بالا برد و دست روی دست مانلی گذاشت و گفت:

-داری خودتو خسته می کنی مانلی

مانلی لبخند زد، گونه ی نگار را بوسید، گفت:

-من که خسته نمیشم، تازه شب میرم خونه خوابم نمیاد کلی انرژی دارم که بهتون پیام میدم

درسا کلافه گفت:

-الان حالیت نیست سنت بره بالا می فهمی

مانلی چند قدم خودش را جلو کشید و چرخید رو به آن ها در حالی که قدم عقب می گذاشت خواند:

-یار دبستانی من با منو همراه منی

هر دو لبخند تلخی زدند و همراه با مانلی خواندن:

-چوب الف بر سر ما، بغض منو آه منی

مانلی دست پیش برد دست دوستانش را گرفت چشمکی زد و این بار آن دو سکوت کردن و مانلی خواند:

-حک شده اسم منو تو، رو تن این تخته سیاه

ترکه ی بیداد ستم مونده هنوز رو تن ما

دشت بی فرهنگی ما، هرزه تموم علفاش

خوب اگه خوب، بد اگه بد برده دلای آدماش

چرخید دستانش را باز کرد و با صدای همیشه زیبایش که نگار و درسا عشق می کردند خواند:

-دست و منو تو باید این، پرده هارو پاره کنه

کی می تونه جز منو تو، درد مارو چاره کنه؟

نگار و درسا جلو رفتند این بار آن دو دستان شان را روی شانه ی مانلی گذاشتند کنار سرهای شان را به کنار سر مانلی چسباند و هر سه با هم خواندن:

-یار دبستانی من با منو همراه منی

چوب الف بر سر ما بغض منو آه منی

حک شده اسم منو تو رو تن این تخته سیاه

ترکه ی بیداد ستم مونده هنوز رو تن ما

نگار گونه ی مانلی را بوسید و گفت:

-خودتو خسته نکن، خواهش می کنم

مانلی دستانش را دو طرف صورت آن دو گذاشت و گفت:

-من یه دختر پر انرژیم که از کار خسته نمیشه

نگار کلافه گفت:

-با من که میومدی مهد

-با منم که میومدی استخر

و هر دو با هم گفتن:

-تو اون شرکت کار کردن دیگه زیادیه!

اگر رمان عشق خاموش رو توی اپلیکیشن مطالعه کردید، خوشحال میشیم که نظرتونو درمورد آثار خانم مریم روح پرور برای بقیه رمان خوان‌ها پایین همین مطلب بنویسید.

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان عشق خاموش

مانلی: شیطون و زرنگ.

پژمان: بی حیا.

حسام: تیز و باهوش.

حوا: وفادار و مهربون.

پارسا: شیطون و بی منطق.

عکس نوشته

ویدئو

۱ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

  • این رمان مثل بقیه نوشته های مریم جون بی نظیره… واقعا قلم توانمندی دارند. من که فکر کنم ۳ بار این داستان رو خوندم.. عالی عالی عالی

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید