مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان بگو زمستان نیاید

سال انتشار : 1402
هشتگ ها :

#ازدواج_اجباری #همخونگی #انتقام #عشق #آدم_ربایی #کل_کلی #رازآلود #پایان_خوش #ازدواج_عاشقانه #رابطه #تظاهرات #سیاست_داخلی #حوادث_سیاسی

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان بگو زمستان نیاید

سرگذشت دختری که دزدیده شده و تبعات این ماجرا بر روی زندگیش.

هدف نویسنده از نوشتن رمان بگو زمستان نیاید

سرگرمی مخاطب، عواقب ازدواج اجباری و پنهانکاری.

پیام های رمان بگو زمستان نیاید

اهمیت نقش زن در خانواده.
عواقب تصمیم از روی خشم.

خلاصه رمان بگو زمستان نیاید

قرار نبود به‌خاطر اشتباه برادرم، فرشید، من پاسخگو باشم؛ اما شدم. یزدان پناهی برای انتقام از اون، با آبروی من بازی کرد؛ اما خبر نداشت گندی که داره هم می‌خوره؛ پای جفتمون رو تا ته دنیا اسیر این ماجرا می‌کنه. این وسط اونی که تقاص می‌داد، فرشید نبود؛ من و یزدان بودیم.

مقدمه رمان بگو زمستان نیاید

دارایی کمی نیست در دنیا!
اینکه امید داشته باشی و با امید پیش بروی و با تک‌تکِ سلول‌های بدنت، ماهیتِ واقعی‌اش، کارکردِ بی‌نظیرش را لمس کنی!
آن‌وقت قطعاً ساده نمی‌لرزی، سخت نمی‌گیری، پیش می‌روی با همه‌ی دشواری و تلخی؛ چون تهِ تهِ همه‌ی سختی‌ها؛ دل‌گرمِ یک روز یا یک اتفاقِ ویژه‌ای!
چون آخرِ تمامِ زمستان‌های سرد؛ به آمدنِ بهآر باور داری!
و دلت روشن می‌ماند به اندک جرقه‌های آرامش…
و کورسوی غریبِ عشق…
و معجزه‌ی طراوت و لبخند؛ از پسِ طوفانِ بی‌رنگی!
دارایی کمی نیست در دنیا؛ مخدری از جنس امید!
و وقتی نباشد؛ انگار در خماریِ مفرطی حبس می‌مانی با هزار دردِ عمیق، با هزار حس و حالِ عجیب!
فاطمه پنبه‌کار

مقداری از متن رمان بگو زمستان نیاید

صدای کسی که آمده بود داخل، ترس را گره زد به حلقم.
– اینجا تا چشم کار می‌کنه دریاست و ماهی‌هاش. کسی به دادت نمی‌رسه خانم‌کوچولو!
لحظه‌ای ساکت ماندم و این بار بغض‌کرده گفتم:
– شما کی هستین؟
صدا با خشونت گفت:
– مأمور عذاب اون داداش بی‌غیرتت، فرشید صولت!
نمی‌فهمیدم، حرفش را نمی‌فهمیدم. با اینکه فرشید از نظرم گناه بزرگی کرده بود؛ اما درک اینکه چرا پای من به میان کشیده شده است، برایم سخت بود. نمی‌دانستم با که طرفم. سؤالی که در ذهنم بالا و پایین می‌پرید، زمزمه کردم.
– یعنی چی؟!
فکر می‌کردم صدایم را نشنود؛ اما او که در مدت سکوت و هضم کردن حرف‌هایش توسط من، جلو آمده بود، در فاصله‌ی نزدیکی از صورتم، زمزمه کرد:
– بعداً همه‌چیزو می‌فهمی!
نزدیک شدنش باعث شد «هین» بلندی بکشم و عقب بروم؛ اما او دو بازویم را گرفت و نگذاشت بیش از این تکان بخورم.
– زمانی که تشت از بوم بیفته، همه می‌فهمن! علی‌الحساب یادت باشه که تو داری تاوان فرشیدو پس می‌دی و ناموس‌دزدیش!

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان بگو زمستان نیاید

گندم صولت: مهربان، کمالگرا، شخصیت قوی و به‌ظاهر شکننده.
حاج‌کبیر پناهی: مستبد؛ اما منطقی.
یزدان پناهی: مانند حاج‌کبیر در شرایط خاص منطقی، مصمم. به عزیزانش اهمیت می‌دهد.

عکس نوشته

ویدئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید