مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان هیاهوی خاموش

سال انتشار : 1395
هشتگ ها :

#پایان_خوش #طنز #بر_اساس_واقعیت

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان هیاهوی خاموش

پسر عمو و دختر عمویی که بر خلاف میل باطنی‌شان، تسلیم خواسته‌ی آقابزرگ می‌شوند.
محمد با خیال اینکه کسی از شغل او مطلع نیست، ناخواسته آوا را درگیر جریان‌های مافیایی می‌کند، طوری که مجبور است برای نجات او دست به کارهایی بزند.

هدف نویسنده از نوشتن رمان هیاهوی خاموش

علاقه

خلاصه رمان هیاهوی خاموش

گاه باید بگذری و بروی، اما امان از روزی که روزگار برایت خواب‌ها دیده باشد و تو محکوم شوی به اجبار!
ان‌گاه توم می‌مانی و هیچ!
تو می‌مانی و سکوتی که تا ابد کنج دلت می‌ماند.

مقداری از متن رمان هیاهوی خاموش

با هیجان و مقداری ترس لای در و باز کردم و سریع ترقه رو انداختم تو حموم.
به قدری تنش کار بالا بود که روی پاهام بند نبودم، حالا انگاری قرار بود اتم خنثی کنم.
با سرعت دو هزار خودم رو پرتاب کردم زیر تخت.
تا خواستم جا گیر بشم، صدای بوم ترقه کپسولی یه لبخند ملیح روی لب‌هام نشوند.
چند ثانیه‌ایی از خوشی‌هام نگذشته بود که محمد فریاد کشید:
– آوا خودت رو مرده فرض کن!
این رو که گفت آدرنالین خونم بالا و پایین شد، آب دهنم و قورت دادم و مثل خزندگان، چنان زیر تخت برای خودم کروکی می‌کشیدم که هر آن نزدیک بود، سر از زیر زمین دربیارم.
در حال ورجه ورجه بودم که با دیدن یک جفت پا
سرجام کپ کردم.
اگه این پای ادم بود، پس چرا سیاه- سیاه بود؟
همچنان در حال تجزیه و تحلیل بودم که با شنیدن صداش که خشم توش موج میزد کپ کردم.
– خودت بیا بیرون! من رو به زور متوسل نکن که میزنم یه بلایی به سرت میارم.
نفس عمیقی کشیدم.
غلط می‌کرد بلایی سرم بیاره.
اگر اونجا می‌موندم فکر می‌کرد که ترسیدم.
با ارامش از زیر تخت اومدم بیرون، تا خواستم چیزی بگم، با دیدن صورتش و موهاش که شبیه زامبی‌های برق گرفته شده بودن، همونجا از خنده پوکیدم.
– لعنتی جذاب! ببین مفت ومجانی برنزه شدی!
جون تو الان مد شده.
می‌گفتم و می‌خندیدم اما با جهشی که به سمتم برداشت، به خودم اومدم و فرار کردم.
– جرات داری وایستا! یعنی امشب برات ویژه برنامه دارم آوا خانوم.
زبونم و دراوردم.
– تو که راست میگی!

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان هیاهوی خاموش

نارسون: کسی که معاملات قاچاق و در اصل بندهای مافیایی را به یکدیگر متصل می‌کند.
محمد: فردی که خود را روانشناس جا زده و کسی از هویت اصلی او خبر ندارد.
آوا: دختری از جنس بلور که ناخواسته طبق قوانین پدربزرگش باید با محمدی که از جنس اهن است، ازدواج کند و اما در این راستا؛ اتفاقاتی رقم می‌خورد که منجرب گروگان آوا می‌شود و حال محمد وارد نقشه می‌شود.

عکس نوشته

ویدئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید