مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان سرخ

سال انتشار : 1398
هشتگ ها :

#سرگذشت #ارباب_رعیتی #خانزاده #ایران_قدیم #پایان_خوش #مثبت15 #بر_اساس_واقعیت #سیاسی #رمانتیک #فرهنگی #آسیب_اجتماعی #خانوادگی

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان سرخ

سرگذشت واقعی دختریه که قبل از این تو روستا زندگی می‌کرد و با ازدواج با پسر خان یعنی پسرعموش به شهر میاد.

هدف نویسنده از نوشتن رمان سرخ

آشنایی با چالش های قدیم، سر گرمی و درس زندگی

پیام های رمان سرخ

معایب ازدواج تو سن پایین، مشکلات ایران قدیم، مشکلات فرهنگی و باور های غلط گذشته

خلاصه رمان سرخ

رمانی بر گرفته از واقعیت هست. داستان در اوایل دهه شصت هجری اتفاق افتاده. ماجرای یه عشق ممنوعه است. دختری که برای درس خوندن و کمک به زن عمو باردارش وارد عمارت اربابی عموی بزرگش میشه . اونجا، حسین پسر عموی گلگون که کوچیکترین پسر خان ده هست گلگون رو مجبور به ازدواج با خودش میکنه تا اینکه با فوت خان، برادر بزرگ حسین از راه میرسه و زندگی این دخترو زیر و رو میکنه…

مقداری از متن رمان سرخ

حسین باز اومد نزدیک ترو گفت
– من میتونم برم دختر خان بگیرم. خودم خان ده میشم. اما اومدم سمت تو حالا میخوای برای من ناز کنی گلی. با اون پدری که تو داری فکر کردی کی میاد سمتت
اصلا انتظار این حرف هارو ازش نداشتم که حسین گفت
– میدونی بابات با آقا رحمت راجع به ازدواجت حرف زده؟ پسرش چوپونه … دوست داری زن چوپون بشی؟
اخم کردمو خواستم جوابشو بدم که دوتا بازومو گرفتو منو کشید سمت خودش
از این حرکتش جا خوردم. از حسین این رفتار بعید بود . با ترس گفتم
– حسین … نکن …
سرشو آورد سمتمو خواست منو ببوسه که لگد محکی به ساق پاش زدم
با درد عقب پریدو عصبانی نگاهم کرد که دوئیدم سمت خونه
انقدر تند دوئیدم که وقتی رسیدم به ایوون نفسم بالا نمی اومد
خاله سارو منو دیدو گفت
– گلگون خانم چرا اینجوری شدی. بیا برات آب بیارم
از ترس دیدن حسین همراهش رفتم داخل مطبخ و نشستم کنار تنور بهم یه پیاله آب دادو گفت
– چی شده ؟ نکنه جن دیدی!

***

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان سرخ

گونه ام رو نوازش کردو گفت :
– کیه تورو ببینه و تورو نخواد گلگون ؟
از حرفش با چشم های گرد فقط نگاهش کردم
با من بود؟ یعنی از نظرش اینجور خواستنی هستم؟ اگه اینجوری بود چرا تا حالا خواستگار نداشتم ؟
فرهاد صورتشو به صورتم نزدیک تر کردو گفت :
– اگه خانزاده نبودی کل مردای ده جلوی خونتون صف میکشیدن… اما از شانس خوب من جرئت خواستگاری از یه خانزاده رو نداشتن…
از گرمای نفسش هاج و واج مونده بودم که…

عکس نوشته

ویدئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید