مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان از هم گذشتیم

سال انتشار : 1400
هشتگ ها :

#پایان_خوش #تبعیض #انتقام #عواقب_طلاق

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان از هم گذشتیم

داستان دختری که برخلاف خانواده‌ی پزشکش علاقه به نویسندگی داره.

هدف نویسنده از نوشتن رمان از هم گذشتیم

اینکه اجازه بدیم بچه‌هامون سمت علایق خودشون برن ، بینشون فرق نذاریم و با خودخواهی از دستشون ندیم.

پیام های رمان از هم گذشتیم

از روی احساس تصمیم نگرفتن. در موارد بحرانی رفتن پیش روانشناس.

خلاصه رمان از هم گذشتیم

پریناز برای پوشاندن زخمای گذشته و جبران کمبود محبت‌هایش دست به دزدی‌های خانوادگی می‌زند و از طرفی با مرد جوان سرکش و مرموزی آشنا می‌شود تا او بتواند دل از خانواده‌اش بکند. غافل از اینکه گاهی انتخاب ما پشیمانی بزرگی به همراه دارد.

مقداری از متن رمان از هم گذشتیم

– مگه خودت برای ازدواجت عجله نداری؟
قدمی سمتش برداشتم و فاصله‌ام را با او کم کردم.
– این موضوع تو رو ناراحت می‌کنه؟
در نگاهش چیزی بود که وجودم را می‌شکست. مثل سالها قبل. وقتی طاقت دیدن ناراحتی و حتی یک اخم کوچکش را هم نداشتم. آیت برای من از همه دوست داشتنی‌تر بود. مگر می‌شد خاطره‌ی هفت سالگی‌م را فراموش کنم؟ وقتی موهای عروسکم خراب شده بود و در خانه‌ی عمه زیر گریه زدم آیت دوازده ساله تنها کسی بود که عروسکم را برداشت و موهایش را مرتب کرد. دو طرفش را بافت و با دست اشک‌هایم را پاک کرد.
از بافت موهای عروسکم آنقدر ذوق زده شدم که به آیت گفتم می‌شود موهای مرا هم مثل عروسکم ببافی. او لبخندی زد و موهایم را مانند عروسکم بافت. بعدها که بزرگتر شدم فکر کردم آیت دوازده ساله از کجا یاد گرفته بود موهای بلند یک دختر را ببافد؟ بعدش گفت دیگر حق ندارم گریه کنم. بعدها خودش یک شب گریه‌ی من را درآورد. همان شب تلخ سیزده‌سالگی.
-عذاب کشیدنت همیشه منو ناراحت می‌کنه پریناز.
باید باور می‌کردم؟ خودش یکبار عذابم داد و تمام خوبی‌هایش به فنا رفت‌. لعنت به آن خاطره‌ی تلخ که آیت را از من گرفته بود.
– اما…امیدوارم اگه تصمیمت از ته دلته. خوشبخت بشی.
چیزی میان چشم‌هایم حلقه بست که شک نداشتم اشک است. اگر ادامه می‌داد و دوباره حرف می‌زد اشک‌هایم مجالی برای سرازیر شدن پیدا می‌کردند.آیت دیگر چیزی نگفت و فقط لبخند زد.
لبخندت…امان از آن لبخندت که قصد داشت قلب بی‌جنبه‌م را تکان دهد. کاش زمان به عقب برمی‌گشت و من هنوز می‌توانستم تو را از همه بیشتر دوست داشته باشم…کاش دوباره کنارت می‌نشستم و تو برایم با آن صدای جذابت قصه می‌خواندی و دوباره موهایم را می‌بافتی. آخ آیت…کاش آن خاطره‌ی تلخ بین ما نبود. کاش دستم را می‌گرفتی تا با همین لبخند تمام زخم‌هایم را پایان می‌دادی‌.

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان از هم گذشتیم

پریناز دختری مستقل ، خودساخته و اندکی لجباز و کینه‌ای.
آیت پسری مهربان ، با درک و شعور.
کامران عصبی ، پرخاشگر ، شکاک.

عکس نوشته

ویدئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید