مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان خواب و بیدار

سال انتشار : 1398
هشتگ ها :

#بدون_سانسور #هیجانی #رمانتیک_عاشقانه

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان خواب و بیدار

تفاوت طبقاتی بین دو قشر و عشق دختر و پسری رو نشون می‌ده که بخاطر موقعیت خانواده‌هاشون مشکلات زیادی براشون ایجاد می‌شه…

پیام های رمان خواب و بیدار

در کنار جنبه‌ی سرگرمیش، مشکلات و تفاوت‌های دو قشرِ پررنگ جامعه رو تعریف می‌کنه….

خلاصه رمان خواب و بیدار

ذین دختر مرفه و پولداری که عاشق پسر سرایدار خونه‌شون می‌شه و برای به دست آوردنش هر کاری انجام می‌ده، اما با فهمیدنِ این موضوع توسط پدرش، بین دو خانواده مشکلاتی بوجود میاد که باعث می‌شه زانیار خونه‌شون رو ترک کنه ولی آذین…

مقدمه رمان خواب و بیدار

روی مبل نشسته بودم و به حرفای بابا و ترانه جون گوش میدادم ، برای بار چندم گوشیم زنگ خورد ، ترسیده به گوشیم نگاه کردم ولی نمیتونستم صحبت بابارو قطع کنم و برم.
چند دقیقه صبر کردم تا صحبت بابا تموم بشه، بعد از جا بلند شدم.
نمی‌تونستم بیشتر از این تماسای زانیارو رو بی‌جواب بذارم ، تا ترانه جون سرشو خم کرد و گونه‌ی بابارو بوسید سریع گفتم :
– من برم تو اتاقم… شبتون بخیر.
ترانه جون لبخندی زد:
– برو عزیزم شبت بخیر.
– آذین بابا تازه سرماخوردگیت خوب شده فردا نرو کوه ،بمون خونه استراحت کن دوباره بدتر نشی.
لبخندی زدم و گفتم :
– خوب شدم بابایی ، هفته‌ی قبل نرفتم نمیتونم باز بپیچونمشون ،به دوستام قول دادم فردا میام ، اگه نرم دلخور میشن.
بابا مشغول باز کردن دکمه‌های پیرهنش شد و گفت :
– باشه عزیزم خودت بهتر میدونی فقط لباس گرم بپوش که دوباره حالت بد نشه.
– چشم … شبتون بخیر.
هم بابا و هم ترانه جون مجدداً بهم شب بخیر گفتن ، سریع از پله ها بالا رفتم، ویبره گوشیم هنوز توی دستم میلرزید ، تا از پیچ راه پله فاصله گرفتم تماس رو وصل کردم :
– جانم عزیزم ؟
– وای آذین ، آذین تو تموم نقطه ضعفای منو میدونی ،از قصد یه کاری میکنی که منو عذاب بدی آره ؟ چرا جواب نمیدی ؟
خنده‌م گرفت، پسره‌ی لوس و غرغرو.
– پیش بابا بودم نمیتونستم جواب بدم.
– زود بیا اتاقم.
– نمیشه زانی بابا و ترانه‌ هنوز بیدارن تو پذیرائی نشستن دارن حرف میزنن.
مکث کرد و بعد از کمی با عصبانیت گفت :
– آذین عزیزم ، پاشو بیا من منتظرتم.
پامو به زمین کوبیدم و گفتم :
– زانیار من چه جوری بیام پایین ؟ لااقل یکم صبر کن تا بابا اینا برن تو اتاقشون، اینجوری بیام که خیلی ضایعست.
پوفی کشید و با طمئنینه و آروم گفت:
– خیله خب ، فقط با همون لباسایی که تنته بیا.
– میخوای ببینی چی پوشیدم که باز قشقرق بپا کنی ؟ همونایی که تو امر کردی پوشیدم‌.
با تخسی گفت :
– باشه ، پس سریع با همونا بیا.

مقداری از متن رمان خواب و بیدار

اشک و بغض امونم نداد تا جمله‌م رو کامل کنم، سریع اشکام رو پاک کردم تا زانیار نبینه، اما مگه میشد ریزششون رو متوقف کنم ، اینا از سوختن قلبم میان … از خردشدن غرورم نشات میگیرن … از شکستنم…
– گفتی از جنس زنا متنفری .. اونم یه زن بود مثل من ، اما بوسیدت … بوسیدت‌.
زمان برد تا به سمتم بپیچه … تکیه‌شو به در زد و مستقیم نگاهم کرد … به صورتش زل زدم … مردِ مغرورم شکنجه بسه … بسه بی‌مروّت … بسه!
من شکست نمی‌خورم … من تورو به هیچ رقیبی نمیدم که بخاطر پیروزیش به من دهن‌کجی کنه.
لبهاش تکون خوردن و سنگین و تلخ گفت :
– پاشو از اینجا برو دیگه هم نیا.
– نیام که عشقبازیتو با دیگرون خراب نکنم ؟
– آره دقیقاً منظورم همینه … نیا که من بتونم به زندگیم برسم ، بتونم به خودم یه فرصت بدم تا کسیُ …
– واسه ازدواج پیدا کنی !!
“پوزخند زهرداری زدم و ادامه دادم:”
– خوبه، لااقل کسی باشه که مثل من بهت زخم نزنه، به دوستاش نگه تو راننده شخصیشی یا جلوی مسخره کردن بقیه سکوت کنه و نتونه بگه تو عشقشی یا…
– برعکس گفتی که، اتفاقاً کسیه که قراره عروسک بعدیم باشه تا بخاطر پول خودشو باباشو سرکیسه کنم … دیدی که ، از شکل و شمایلشم پیداست که چقدر پولدار و آنتیک پانتیکه … جون میده واسه هاپولی کردن.
هر دو با گلایه با هم حرف میزدیم…
با گلایه‌ای از نیش و تجدید خاطراتِ تلخمون…
اما هر دو بخوبی هم‌و می‌شناختیم که الان با گفتن هر کدوم از این حرفا چه جوری بغض چنگال تیزشو توی گلومون فشرده.
سرمو تکون دادم… نفس عمیق کشیدم و گفتم :
– اومدم باهات حرف بزنیم.
– چند بار حرف بزنیم هان ؟ مگه قبلا بهت نگفتم طرف منو خونه‌م نیای ؟
– تو اصلاً به من مجال حرف زدن نمیدی ،بذار لااقل واسه یه بارم که شده درست حرف بزنیم.
– مجال بدم که اینبار جنازه‌ی مامانمو رو دستم بندازین ؟
– زانیار چرا انقدر مقابلم جبهه میگیری‌، من همون آذینِ قبلم همونی که با خودتو خاطراتت بزرگ…
دستش رو مقابلم بالا گرفت‌ و با اخم چشم بست و تند و تیز گفت :
– هیس، هیس، من هر چی که مربوط به تو و گذشته‌هامه ریختم دور چند وجبم خاک هم ریختم روشون، اونارو زیرورو نکن، من فقط تورو به یه چشم می‌بینم، دخترِ قاتل بابامی و همینطور قاتل احساسِ خودم که کاری کردی تا یادم بره منم یه مَردم، احساس دارم، نیاز دارم به یه همدم از جنس مخالف تا بتونم کنارش به آرامش برسم، نیاز دارم از جوونیم لذت ببرم، با یه جنسِ ظریف حرف بزنم تا آروم بشم، بتونه تسکینم بده، آرامشم باشه، نیاز دارم، اما بخاطر تو همه رو سرکوب کردم، بخاطر جنس ناتوی تو هزار بار شکستم اما پیش هم‌جنست غرورمو له نکردم، هر بار کسی طرفم میومد می‌گفتم اینم همونه فقط ظاهرش فرق میکنه، جنسش خودِ ناکسشه که قلبی که براش می‌تپیدو لگدمال کرد.

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان خواب و بیدار

-آذین: خودپسند اما مهربون و آروم.
-زانیار : مغرور، محافظ و زیرک.

عکس نوشته

ویدئو

00:00
00:00

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید