مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان زوال

سال انتشار : 1395
هشتگ ها :

#پایان_خوش #برای_سنین_بالای_۲۲سال #سرگذشت_واقعی

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان زوال

این رمان سر گذشت واقعی یکی از آشنایان هست که خودشون شخصا برای من تعریف کردن و تصمیم گرفتم اتفاقاتی که در حول و محورِ زندگیشون داشته، در قالب رمان بنویسم.
بخشی از اون زاده ذهنه ولی ماجراهایی که در بطن رمان گنجونده شده بر حسب واقعیت هست که با کمی تغییرات از سرگذشت دو خواهر، ریحانه و رعنا نوشته شده…

هدف نویسنده از نوشتن رمان زوال

– تجربه واقعی دیگران و پیموندنِ راه اشتباهی که منجر به درگیری مشکلات در جامعه و خانواده‌ها می‌شه…
– اعتماد پدرو مادرها و صمیمیتِ بی‌جاشون نسبت به اقوام نزدیک، که گاهی منجلاب درون همین جامعه‌های کوچیک رخ می‌ده.
نمونه‌ش اعتماد بی‌جای مادر ریحان و پروبال دادن به خواهر زاده‌ش که مرتب تکرار می‌کنه ” بهادر همه کاره‌ی ماست” و همین باعث می‌شه بهادر بدون در نظر گرفتن حرمتی، به امور کارهای دخترهاش اشراف زیادی داشته باشه.
و مسئله‌ی بعدی حمایت نکردن خانواده‌ها از مشکلاتِ فرزندان هست.
مثلا وقتی مادر ریحانه به اشتباه دخترش پی می‌بره، به جای حمایتش یا گوش دادن به مشکلش، اولین کسی هست که به دخترش سنگ می‌زنه و اونو از خونه طرد می‌کنه و این بخش تازه‌ای از مشکلات دخترش هست…

پیام های رمان زوال

– آگاهی خانواده‌ها در مورد اعتمادشون به فرزندان و زمینه‌سازی برای راحت بیان کردنِ مشکلاتشون.
چه در خصوص پسرها و چه دخترها…

خلاصه رمان زوال

اون واحد بالای سرمون بود و بر حسب اتفاق شومی شوهرِ خواهرم شد…
چیزی که من از رابطه‌شون می‌بینم نه عشقه نه ازدواج و اون همچنان به این اشاره می کنه که این ازدواج درست نیست، در حالی که من از روزی که اون با رعنا عقد کرده ، اونو توی قلبم کُشتم ولی بهادر نمی‌خواد اینو بپذیره و همین شروع دردسرهای جدید من و اون و خانواده‌ها شد…

مقداری از متن رمان زوال

– چرا اومدی تو اتاقم؟ چرا نمی‌ذاری یه ذره از دستت آرامش داشته باشم.
دست به کمر و شاکی نیشخندی زد:
– بدون من آرامش داری؟ می‌تونی؟ یه حرفی نزن که می‌دونی واقعیت توش نیست… ما عاشقِ همیم، حتی اونم نمی‌تونه بینمون فاصله بندازه.
اشاره‌ش به بالا بود، جایی که هر دومون می‌دونستیم کی اونجاست.
اشکم از سرِ ناچاری فرو ریخت:
– دست از سرِ من بردار بهادر… من تمومش کردم، تو هم تمومش کن، از من بگذر… این راهی که می‌ری اشتباهه… طوفان در انتظارمونه…
به هق‌هق افتادم:
– شرایطمون الان فرق کرده، چرا نمی‌خوای دست از سرم برداری… ما همه یه خانواده‌ایم، اگه کسی بفهمه…
نزدیکم شد و تا خواست دستم رو بگیره، بی‌اراده میون گریه صدام بالا رفت:
– به من دست نزن.
پاهاش از حرکت ایستاد…
صورتش رنگ باخت، اما یهویی جلو اومد و دستش رو جلوی دهنم گرفت و گفت:
– ریحان، مرگِ من نکن، می‌خوای خاله رو بیدار کنی بکشونی اینجا بفهمه ما چه غلطی می‌کنیم… مگه من خواستم اینجوری بشه، اون با نامردی خودشو بینمون جا کرد، نذاشت با هم باشیم، من اصلا خودمم نمی‌دونم چه اتفاقی افتاده، فقط می‌دونم اونی که باید تو خونه‌م باشه تویی نه رعنا….
نگاهش روی اشک‌هام ثابت شد و با حسِ غمی که چشماش رو پر کرد، دستش رو آروم برداشت، اما قبلش ریز هشدار داد:
– داد نزن قربونت برم، این اوضاع که به خواست خودمون درست نشده، حداقل بذار با خواست خودمون عاشقی کنیم.
– این درست نیست بهادر، بخدا اشتباهه، مامانم به تو اعتماد داره، تورو پسرخودش میدونه، داری اینجوری از اعتمادش سو استفاده می‌کنی؟
باخشم و چشمای به خون نشسته‌ش زل زده بود به چشمام.
– خواهش می‌کنم برو بهادر، رابطه‌ی ما تموم شده‌ست.
– چطوری برم، وقتی می‌دونم اگه برات نجنگم از دستت می‌دم !
با بغض و چونه‌ی لرزونم، ضعیف لب زدم:
– تو همین الانم منو از دست دادی.

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان زوال

ریحانه : معصوم و پاکی که فقط گناهش عاشق شدن بود.
بهادر : که با کله شقی‌هاش سعی می‌کرد همیشه واقعیت رو دور بزنه و خودش رو از اشتباهش مبرا کنه.
رعنا : شخصیتی که کاملا خاکستری بود و بدون فکر عمل می‌کرد و باعث زنجیره‌ی درگیری در بین خانواده‌ها شد.

عکس نوشته

ویدئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید