مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان زلاتا

سال انتشار : 1399
هشتگ ها :

#پایان_خوش #شوگر_مامی #مثبت_15

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان زلاتا

داستان پسری که از سر بی پولی حاضر به انجام هرکاری می شه.

هدف نویسنده از نوشتن رمان زلاتا

چون رمان سبک فانتزی داره و به یه سری سنت ها و آداب و رسومی که فقط ساخته ذهن خودمه پرداخته می شه هدفم بیشتر سرگرمی بود و البته نوشتن درباره آرزوهای پسری که تو مملکت خودش از هیچ راه درست و منطقی نمی تونه اون جوری که دلش می خواد زندگی کنه و مجبور می شه دست به راه های غیر متعارف بزنه!

پیام های رمان زلاتا

هدف ها و پیام ها یکی هستند.

خلاصه رمان زلاتا

آتا پسری که همراه دوستش برای پیدا کردن گنج وارد یه عمارت سوخته می شه که همه ساکنینش تو آتیش سوزی مردن.. تا این که متوجه یه در مخفی که به زیرزمین راه داره می شه و به خیال این که صاحب عمارت گنجش و اون جا مخفی کرده می ره توش که به جای گنج.. با دختری رو به رو می شه که…

مقداری از متن رمان زلاتا

در عرض یه ثانیه.. صدای پرت شدن گوشیم روی زمین همزمان شد با نعره بلندم و بعد بدون اینکه به عقب برگردم با نهایت سرعتی که می تونستم داشته باشم دوییدم سمت همون راهروی لعنتی که من و به پله های فرار می رسوند!
تو همون حال هم با درموندگی و وحشت نالیدم:
– خدایا غلط کردم.. گه خوردم.. خدایا خودت دورش کن!
به نردبون آهنی ته راهرو که رسیدم دستم و بهش بند کردم و خواستم بدون مکث برم بالا ولی.. همینکه نه صدای قدم.. نه حتی صدای سُم نه نفس نفس زدنی و از پشت سرم نشنیدم.. آروم سرم و چرخوندم تا ببینم علت این روشنایی چی بود که در نهایت بهت تعجب دیدم با یه ردیف چراغی که توی سقف کار گذاشته شده بود.. تا ته همون راهرو روشن شده!
آب دهنم و با صدا قورت دادم و نگاهم و پایین آوردم..
خدا خدا می کردم دیگه اون موجود و نبینم ولی.. ولی بازم دیدمش..
با اینکه دوباره ضربان قلبم تند شد و تمام تنم به عرق نشست.. ولی حالا که زیر نور چراغ بالای سرش پشت دیوار ته راهرو قایم شده بود و فقط نصف صورتش و موهاش از این سمت بیرون افتاده بود و داشت با تعجب بهم نگاه می کرد.. انقدری ترسناک به نظر نمی رسید!
نگاهم از چهره اش کنده شد و چسبید به گوشیم که کنارش روی زمین افتاده بود..
مثلاً اومدم پایین که گنج پیدا کنم.. حالا پول یه گوشی هم افتاد گردنم!
چشمام و محکم بستم و باز کردم به امید اینکه بره..
به امید اینکه وهم و خیال باشه و فقط در اثر ترس جلوی چشمم جون گرفته باشه ولی نرفت…

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان زلاتا

آتا: جسور، حامی، با عرضه.
طلا: مهربون، با اراده، شیطون.

عکس نوشته

ویدئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید