
#پایان خوش، #متفاوت، #به دور از کلیشه، #برگرفته از زندگی واقعی
تعداد صفحات
نوع فایل
سرگذشت شخصی که با خیانت دست و پنجه نرم میکنه.
مهمترین هدف من از نوشتن این رمان یادآوری معنای واقعی خیانته! با گذشت زمان و اتفاقاتی که توی جامعهی ما در حال رخ دادنه روز به روز این معضل بیشتر از قبل بین مردم کوچیک و ناچیز شمرده میشه. دیگه هر کسی حرف از خیانت میشنوه خیلی عادی باهاش برخورد میکنه و اکثراً سکوت و بیتوجهی بهش رو انتخاب میکنند، غافل از اینکه بدونند مسئلهی خیانت حتی اگه قابل بخشش هم باشه قابل فراموشی نیست و همیشه یک گوشهای از ذهن آدمهایی که ازش آسیب دیدند جای داره. خیانت برای زن و مردی که فرزندی دارند و حتی اون فرزند از اون خیانت مطلعه اصلاً چیز کوچیکی به حساب نمیاد و تا سالیان سالیان سوهان روح اون خانوادهست!
من این رمان رو برای زنان آسیب دیده از خیانت توی کشور ایران مینویسم. برای زنانی که اغلبشون از حق و حقوقی که موقع ازدواج میتونستند بگیرند و ازش غافل شدند، برای زنانی که طبق قانون ایران به دلیل خیانت نمیتونن طلاق بگیرند و جدا زندگی کنند، برای زنانی که در مراحل اول خیانت شوکه میشن و برای اعتمادی که نسبت به همسرانشون از دست دادند گریه میکنند و در آخر نسبت به این قضیه سِر و بیحس میشن مینویسم، من این رمان رو مینویسم تا ازتون بخوام سکوت نکنید، به آدمی که از کارش پشیمون نیست فرصت مجدد ندید، از صدمین اشتباه کسی که قول داده تکرارش نکنه نگذرید، به بهونهی آسایش بچههاتون نسوزید و نسازید چرا که شما در وهلهی اول یک انسانید، تا وجودتون به دور از خشم و غصه نباشه مسلماً نمیتونید مادر خوبی هم باشید!
آگاه سازی مردم از آسیبهای روحی خیانت و اعتمادهای خاکستر شدهی افرادی که با این مسئله درگیرند.
سحر و مهیار با وجود اختلاف نظرات ریز و درشت، زندگی قشنگ و عاشقانهای دارند. سحر یک زن خانهدار و تحصیل کردهست و مهیار هم صاحب بوتیکی در بهترین منطقه رشت. سحر تمایلی به بچهدار شدن نداره و سر این مسئله دائماً در حال کشمش با همسر و خانوادهی همسرشه اما در نهایت با وجود مقاومتهای شدیدش باردار میشه غافل از اینکه بدونه قراره چه بلایی سر بچهاش بیاد و زندگیش رو از هم بپاشه، اون اتفاق چیزی جز…
خودکشی با خرده شیشه عنوان تلخ و دردناکیه، از اون عنوانهای تأسف برانگیز اما تکراری! توی این شهر آدمها هر روز به یک شکل نابود میشن. یکی بهخاطر فقر، یکی بهخاطر مشکلات خانوادگی، یکی بهخاطر شکست و هزاران یکیهای دیگه که هیچوقت تحت حمایت و درمان قرار نمیگیرند، هیچ توجهای نمیبینن و به پایان زندگی میرسند. وجود این عنوان پررنگ توی روزنامهای که فقط برای چند ثانیه حواس آدمها رو معطوف خودش میکنه و در آخر برای پاک کردن شیشهها استفاده میشه کمال بی رحمیه! این عنوان باید توی تک تک خیابونهای شهر دیده بشه؛ درست شبیه به تابلوهایی که احادیث و سخنان امامان رو یادآوری میکنند، درست مثل شعارهایی که برای پایدار موندن جمهوری اسلامی ایران همه جای شهر نصب میشن. این عنوان هم باید همه جای شهر باشه. «خودکشی با خوردن خرده شیشه»
خودکشی فقط تموم شدن زندگی نیست؛ خودکشی میتونه شروع زندگی با روشی جدید باشه، خودکشی میتونه یک تصمیم مهم باشه؛ درست مثل کنکور دادن، مثل ازدواج کردن، مثل بچه دار شدن!
خودکشی میتونه روایتگر زندگی هزاران زن و مرد توی هر نقطه از این جهان باشه. خودکشی با خرده شیشه میتونه برعکس تیتر ترسناکش پر از مظلومیت باشه، پر از سکوت باشه، پر از یأس و ناامیدی!
خودکشی با خرده شیشه میتونه توصیف جامع و کاملی از زندگی زنی مثل من باشه، زنی که نمیخواست باور کنه شیشههای شکسته شدهی اطرافش رو باید جمعشون کنه و دور بریزه، زنی که میترسید کسی اون رو در حال جمع کردن شیشههای شکسته شده دوروبرش ببینه، زنی که میخواست این شیشهها رو از دید همه پنهون کنه و در آخر مجبور به بلعیدن اون خرده شیشهها شد. تک تک اون خرده شیشهها رو خورد تا نه شیشهای توی دست و پای کسی بره و نه کسی حتی برای جمع کردنش به کمکش بیاد! زنی که خرده شیشههای شکسته شدهی زندگیش رو بلعید تا بی سروصدا و بدون اینکه اشک ترحم آمیزی بهش هدیه کنن بمیره اما اون خرده شیشهها جزئی از وجودش شدند و اون رو نکشتن بلکه زندگی جدیدی رو براش ارمغان آوردند. زندگی جدیدی به نام «خودکشی با خرده شیشه»
– دوران دبیرستان یه دوست داشتم که وضع مالی خوبی نداشت اما بهشدت برای ساختن آیندهاش تلاش میکرد، بعد از یه مدتی زیرورو شد و کلی افت تحصیلی پیدا کرد وقتی ازش پرسیدم چیشده با هزار اشک و آه گفت باباش به مادرش خیانت میکنه، مادری که همیشه پای همهی سختیها و بیپولیهای پدرش مونده! اون دختر هر روز جلوی چشمهای من آب میشد و من باز نمیتونستم اون حجم از نفرت به باباش رو درک کنم؛ همش با خودم میگفتم به هر حال باباشه و یه روزی اون رو میبخشه، هیچوقت حتی تصورش رو هم نمیکردم یه روزی منم درگیر همون نفرتی بشم که اون دختر از اولین مرد زندگیش داشت!
تو اولین مرد زندگی من نبودی ولی یک کاری کردی دیگه نتونم به هیچ مردی… حتی پدر خودم اعتماد کنم! ازت متنفرم و حالا میفهمم جنس درد اون دختر چیه، حالا میفهمم باید چه بلایی سر آدم بیاد تا طعم واقعی نفرت رو بچشه!
****
– توی تمام این مدتی که تو داشتی با خیال راحت با دوست دخترهای متنوعت خوش میگذروندی من داشتم توی کنج همین خونه برای رسیدن به جواب یک سؤال جون میکندم، برای اون چرای معروف! همش از خودم میپرسیدم چرا؟ با خودم میگفتم مگه من چی کم داشتم؟ زشت بودم؟ بداخلاق بودم؟ دروغگو و خالیبند بودم؟ چی بودم که به خودش اجازه داد بهم خیانت کنه؟ میدونی… فکر میکردم اگه تو خیانت کردی مشکل از منه ولی اشتباه فکر میکردم!
خیانت کردن دلیل نمیخواد، همهی اونهایی که به هر شکلی خیانت میکنند هر بهونهای که میگیرند مزخرف و خندهداره، اونا فقط میخوان وجدانشون که درگیر یک خواب زمستونیه رو بیدار نکنن، اونا میخوان روی کثافتی که توی شهر به راه انداختن یک سرپوش بزرگ بذارند فارغ از اینکه بدونن هر چقدر اون رو بپوشونن باز بوی بدش توی مشام آدمها میره!
آقای عاشق پیشه… بوی گند خیانتی که نه با یک نفر بلکه با صدنفر به من کردی کل این خونه رو برداشته! خیانت کردن دلیل نمیخواد، خیانت نکردنه که دلیل میخواد و اون دلیل چیزی جز یک ذات خوب نیست، پس اگه خیانت کردی مشکل از من نیست، مشکل از توئه چون ذاتت درست نیست!
سحر: آروم و منطقی، خواهان پیشرفت و استقلال، قوی و محکم
مهیار: زود از کوره در رفتن، حساس و تکرو، کمالگرا و حریص
هومان: آروم و واقعبین، حامی و تکیهگاه، صبور و جنگنده
معین: شوخ طبع و مهربون، خستگی ناپذیر و امیدوار، شجاع و نترس