مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان فادیا

سال انتشار : 1399
هشتگ ها :

#رازآلود #هیجانی #غیر_واقعی

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان فادیا

داستان دختری تنها که طی اتفاقاتی زندگیش به آدم های مشهور و مرموز گره میخوره.

هدف نویسنده از نوشتن رمان فادیا

ایجاد سرگرمی، شکستن کلیشه های همیشگی عاشقانه در قالب کمدی.

پیام های رمان فادیا

هر عملی که در زندگی انجام میشه همیشه میتونه آینده ی فرد رو تا حد زیادی تحت الشعاع قرار بده!
رفاقت حقیقی گاهی بیشتر از هر چیزی می تونه به عشق دوام بده.

خلاصه رمان فادیا

افرا با گذشتن از هویتش و نام مستعار خاور توی ایستگاهی در حومه ی لس آنجلس زندگی میکنه و خرجش رو با تاکسیرانی درمیاره. همه چیز مثل همیشه پردردسر براش پیش میره تا اینکه بزرگترین دردسر زندگیش روی سرش نازل میشه! اون به الوند زخمی پناه میده بی اونکه بدونه چه شخص مشهور و مهمیه. دردسر زمانی بزرگ تر میشه که افرا با دسته گل هایی که به آب میده مجبور به امضا کردن یک قرارداد میشه و خودش رو منشی و راننده ی الوند می بینه… الوند پر شر و شوری که با دم و دستگاه بزرگش و توجهش به افرا هم میتونه نقطه ی عطف زندگیش باشه و هم نقطه ضعفش! جدال افرا با الوند مرموز و پیگیر زمانی شدت میگیره که پای یک نقابدار به زندگیش باز میشه… نقابداری که در ظاهر دقیقا نقطه ی مقابل الوند شکیباست!

مقداری از متن رمان فادیا

افرا: الوند؟
الوند: عصبانی شدی؟
ـ نه! چرا باید عصبانی بشم؟
ـ چون فقط هر موقع عصبانی هستی اسم خودم رو صدا می زنی.
ـ واقعا؟
ـ آره.
ـ تا حالا بهش دقت نکرده بودم.
ـ ولی من دقت می کنم… به هر چیزی که بهت مربوط باشه.

***

الوند: افرا… افرا… افرا!
افرا: تو روحت الوند! حتما باید توی این فاصله باهام حرف می زدی؟
ـ من از کجا می دونستم می خوای سرت رو یهو بلند کنی بزنی توی دماغ بیچاره ی من…
در حالی که پیشونیم رو ماساژ می دادم لب زدم:
ـ تقصیر خودته… صد بار تا حالا بهت گفتم فاصله رو موقع حرف زدن رعایت کن! حتما باید توی حلق هم گفت و گو کنیم؟
ـ می خواستم رمانتیک باشیم…
ثانیه ای بعد صدای شاکی هر دومون با هم بلند شد:
ـ گور بابای رمانتیک!

***

الوند: از وقتی تو رو دیدم یه گروه شبانه روزی مدیریت و نظارت بحران استخدام کردم.
افرا: یه گروه مدیریت بحران؟ بی خیال! شوخی می کنی؟
– به هیچ وجه.
– خوب اون گروه… روی افکار و رفتار و بیان نظرات کارمندات هم تسلط دارن؟
– نه… اما آماده ی خدمات بعد از دعوای تو باهاشون هستن. پس راحت باش.
– آفرین! دارم بهت امیدوار میشم رییس. ولی بیا اسمش رو نذاریم گروه مدیریت بحران… بذاریم گروه مدیریت اوضاع بعد از افرا!
– بحران تویی افرا. اون گروه فقط متعلق به خودته.

***

افرا: این… یه چاقوی آشپزخونه ست؟
الوند: هست یا نه… به هر حال یه سلاح سرده!
ـ میشه ببینمش.
ـ تو… متوجه نیستی گروگان منی؟
ـ مطمئنی؟ من فکر می کنم که… بهت پناه دادم.
ـ من به زور اومدم داخل!
ـ نه… من راهت دادم تو.
ـ ولی چاقو دستمه… دارم تهدیدت می کنم!
ـ یه چاقوی آشپزخونه.
ـ یه سلاح سرد!
ـ ببینم تو چرا انقدر اصرار داری یه آدم بد باشی؟
ـ چون یه آدم بدم.
ـ بی خیال! من می تونم آدم های بد رو تشخیص بدم… تو آدم بدی نیستی.
ـ از کجا می دونی؟
ـ آدم بد در حالی که سلاح توی دستش داره انقدر محترمانه درخواست کمک نمی کنه… تو اول جمله ی تهدیدوارانه ت از لطفا استفاده کردی!

***

افرا: رویا یا بیداری… هر چی که هست قشنگه. ولی هنوزم… اگر چشم هام رو باز کنم و تو نباشی… احتمالا بهت حق بدم.
الوند: داری ازم می خوای برم؟
ـ دارم ازت می خوام… هر کاری که می دونی درسته رو انجام بده.
ـ افرا… این نقطه از زمان و مکان… کنار تو… درست ترین جای دنیا برای منه.

***

افرا: نمی ترسی؟
الوند: از چی؟
ـ خودت گفتی بومی های اینجا میگن اگر پسر و دختری هم دیگه رو روی این پل ببوسن حتما با هم ازدواج می کنن!
ـ به خاطر همین این کار رو کردم… که هیچ کدوممون راه رهایی نداشته باشیم.
ـ خوب… بهت تبریک میگم. شدیم آش کشک خاله!
دستش رو از دو طرف صورتم برداشت و شونه به شونه م ایستاد.
ـ این بهترین آش کشک زندگیم بود.

***

فادیا: میترسی؟
افرا: از چی؟
-از من.
-فکر نکنم… بیشتر از خودم میترسم. وقتی کنارتم ترسناک میشم.
-چرا؟
-چون نمی تونم جلوی خودم رو بگیرم.
-پس… شاید باید بخوابی.
-وقتی بیدار شم دیگه قرار نیست ببینمت؟
-کی میدونه؟

***

افرا: تو کی هستی؟
فادیا: اسمم فادیاست.
-اون رو فهمیدم… رسمت چیه؟
-میزنم.
-چی؟
-زخم… خنجر… گلوله… هر چیزی که فکر کنی..
-چرا؟
-چون ازم میخوان. چون رسم زندگیم همینه.

***

فادیا: من… یه چهره ی تاریک دارم.
افرا: اون چهره ی تاریک… زیادی بده؟
-اون چهره ی تاریک به هیچ آدم بی گناهی آسیب نمیزنه… ولی خودش بی گناه نیست. بازم تاریکه. بازم کنارش بودن خطرناکه.
-اون چهره ی تاریک آدم میکشه؟
-نه… ولی تا حالا باعث مرگ آدما شده… بهشون آسیب میزنه.
-آدمای بد؟
-بد؟ شاید بهتره بگم… آدمایی که وجودشون این دنیا رو زیادی نکبت بار تر از قبل میکنه.
-هیچ آدمی توی این دنیا خوب نیست. پس باید همه شون بمیرن؟
-فادیا پول نمیگیره تا آدم بکشه… ماموریت میگیره تا آدما رو نجات بده.

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان فادیا

الوند شکیبا: بیزینس من نابغه و مشهور با رازهای فراوون، پر شر و شور و دغل باز، رفیق، شوخ و در عین حال جدی!
افرا خاوران: دختری خود ساخته، دنبال دردسر، سلطان دسته گل به آب دادن و کارهای غیر قابل پیش بینی!
فادیا: مردی نقابدار و مرموز!

عکس نوشته

ویدئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید