مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان پیغام ماهی ها

هشتگ ها :

#پایان_خوش #سندرم_پا #شباهنگ

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان پیغام ماهی ها

سرگذشت دختری با نقصی ظاهری که اعتماد به نفسش را گرفته و زندگی‌اش را مختل کرده است.

هدف نویسنده از نوشتن رمان پیغام ماهی ها

اینکه تغییر ابتدا از درون آدم رخ می‌دهد.

پیام های رمان پیغام ماهی ها

با نگاه مردم، خودمان را قضاوت نکنیم.

خلاصه رمان پیغام ماهی ها

شباهنگ، دختری است که مبتلا به سندرم پای کوتاه است و به‌خاطر این مشکلش، هیچ وقت نتوانسته علاقه‌اش به پسر عمویش سامان را ابراز کند و مجبور می‌شود که ازدواج سامان با نغمه را ببیند. او سال‌ها عشقش را در سینه پنهان می‌کند تا اینکه سامان، نغمه را طلاق می‌دهد و به شباهنگ نزدیک می‌شود تا…

مقداری از متن رمان پیغام ماهی ها

حرف زدن بلد نبود و به‌جایش خوب می‌نوشت. دیوانگی را دوست داشت، اما منطقی بود. احساساتش جریحه‌دار می‌شد، اما باز هم منطقی بود. دوستش می‌داشتم؟ نمی‌دانستم. شاید هم به خود اجازة دانستنش را نمی‌دادم.

***

عوض شده بودم؛ اما تغییر ابتدا از درونم رخ داده بود. از باوری که شبنم به روحم تزریق کرد. از عزت نفسی که سامان به من داده بود. از حمایت‌های مادرم که به لطف شبنم به چشمم آمدند. اعتمادبه‌نفس آدم که بالا می‌رود، ناخودآگاه زیباتر جلوه می‌کند. همیشه همین‌ طور بوده است؛ آن‌ها که عزت نفس بیشتری دارند، خواستنی‌ترند.
روزهای بعد هم سامان نیامد. انگار شکست عشقی برایش گران تمام شده بود. همان ‌طور که جلوی آینه ایستاده بودم و داشتم آرایش می‌کردم، پوزخندی بر لب نشاندم. من دو بار از سمت او نادیده گرفته شدم؛ اما هیچ‌وقت آن‌طور خودم را نباخته بودم. سامان ضعیف بود انگار. حاضروآماده، جلوی در رفتم و منتظر سامیه شدم. پالتوی ضخیم پوشیده بودم که یخ نکنم. شال و کلاه هم گذاشتم تا سرما از پا نیندازدم. نمی‌خواستم مثل روز تولد رامش، از سرما رو به موت باشم.
سامیه پس از چند دقیقه رسید. تعارفش کردم که داخل بیاید، اما قبول نکرد و راه افتادیم. ضبط را روشن کرد و بین راه هر دو با خواننده‌ها می‌خواندیم و می‌خندیدیم. یاد قدیم‌ها افتادم که زیاد با او رفت‌و‌آمد می‌کردم. به‌خاطر لرزش دلم برای سامان بود که دیگر به خانه‌شان نرفتم.
وقتی رسیدیم، پیام و راشد و خواهرهایشان جلوی ورودی، منتظر ما بودند.
سامیه ماشین را داخل پارکینگ مخصوص پارک کرد و همراه هم به‌سمت آن‌ها رفتیم. سعی کردم راشد و آن نگاه معنادارش را نادیده بگیرم، اما تمام حواسم پیش او بود. می‌دانستم که در مورد سامان از من می‌پرسد. رامش و پناه با دیدنمان، چند قدم جلوتر آمدند و پس از سلام و جواب، ما را در آغوش گرفتند. رامش با ذوق نگاهی به صورتم انداخت و گفت:
ـ وای شباهنگ چقدر عوض شدی! چی‌کار کردی؟
لبخندی زدم و نگاهم سمت پناه که حرف او را تأیید می‌کرد، سر خورد.
ـ راست می‌گه. دختر تو که به این نازی هستی، چرا به خودت نمی‌رسیدی؟
لبخندی تحویلشان دادم و گفتم:
ـ اینکه چیزی نیست. تازه می‌خوام لاغر هم بشم.
پناه لبخند زد و دستش را دور بازویم گره کرد. همراه هم سمت پسرها رفتیم و او گفت:
ـ والا الان هم چاق نیستی؛ ولی کار خوبی می‌کنی که می‌خوای به تناسب اندامت برسی.
رامش سرخوشانه پرسید:
ـ شباهنگ‌جون، خبریه؟
نگاه شیطنت‌آمیزش که وصل چشمانم شد، خندیدم. بیچاره نمی‌دانست همة خبرها تمام شده است.
ـ نه عزیزم، چه خبری؟ من به‌خاطر هیچ‌کسی جز خودم تغییر نمی‌کنم.
پیام که صحبتم را شنیده بود، با لودگی گفت:
ـ آقا تکبیر!

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان پیغام ماهی ها

شباهنگ : شخصیتی پویا دارد و در طول رمان تغییر می‌کند.
سامان : خودخواه، مهربان.
راشد : مصلحت‌ اندیش، واقع‌ بین، اجتماعی.

عکس نوشته

ویدئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید