مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان ازدواج توتیا

سال انتشار : 1395
هشتگ ها :

#پایان_خوش  #آنلاین #سرگذشت_واقعی
#آسیب_شناسی #عشق_واقعی_یک_مرد #عاشقانه #لجبازی #دختر_سرتق #مرد_با_غیرت
#ازدواج_اجباری #ازدواج_عاشقانه

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان ازدواج توتیا

در مورد دختری بنام توتیاست که چون مادرش با خواستگار قبلی توتیا ازدواج می کنه و عاشق هم می شن توتیا تموم اقبال خودشو از سر لج به آتیش می کشه.

هدف نویسنده از نوشتن رمان ازدواج توتیا

هدف اصلی نشون دادن عاقبت فردیه که بنا بر لجاجت و حسادت و احساسی تصمیم می گیره و قبل هر چی تیر به خودش می زنه.

پیام های رمان ازدواج توتیا

+لجبازی چه بلایی سر یه ادم میاره.
+تابوشکنی ازدواج.
+اطلاعات و شناخت ریشه ی رخداد آسیب هایی که در رمان مطرح شده.
+بیان راهکار هایی که وقتی با چنان موقعیتی روبرو شدید چه باید کرد.
+خواندن داستانی عاشقانه.
+تفاوت زندگیی که وهمه قبولش دارند و عاقلانه است با زندگی که بنا بر انتقام و لجاجت سر میگیره
+آرامش و در جایی غیر خانواده نمی شه پیدا کرد پس بیش از هرچی ساختار یک خانواده رو درست بسازیم.
+کارما

خلاصه رمان ازدواج توتیا

صدرا عاشق توتیاست اما چون برادرش محسن عاشق مادر توتیا می شه ،توتیا سرلجبازی نامزدیشو بهم می زنه و سراغ رقیب خانوادگی این دو برادر می ره تا انتقامشو از این خانواده بگیره.

مقدمه رمان ازدواج توتیا

این رمان بر اساس سرگذشت یک آقاپسری نوشته شده که جای توتیا بوده این داستان به شدت به درد افرادی می خوری که لجوج و لجباز هستند و بر اثر لجاجت تصمیمات زیادی در زندگیشون می گیرن.

مقداری از متن رمان ازدواج توتیا

تلفنو گذاشتم و لبمو گزیدم. تارا زد رو پاش و ادای حرکت عزادارا رو در آورد (حرکت پی در پی از راست به چپ) و گفت:
– واویلا.
– بی حیای بی چشم و رو چطوری روش شد؟
تارا نگاهی به من انداخت. به تارا نگاه کردم و هر دو، دو مرتبه لب گزیدیم و زدیم به گونه امونو با هم گفتیم: یییه اون خواستگاری کرده!
بعد با هم جیغ کوتاهی زدیم. با حرص گفتم: می رم می کشمش.
تارا با ناله و زاری گفت: الهی واسه بابای جوون مرگم بمیرم.
مامان در حالی که صدامون می کرد به طرف ما اومد و در رو باز کرد و گفت:
– توتیا، تارا.. بیاین شام بخورین.
در که کامل باز شد اولین چیزی که مد نظر آدم می اومد اون شکم بزرگ و براومده ی مامان بود، بعد پیرهن حاملگی بلند و سیاهش که نماد عزاش بود.
یه زانومو توی بغلم گرفتم و گفتم: آب که از سر بالا بره رسوایی هم به بار می یاره.
مامان یکه خورده گفت: چی شده؟!
تارا چشم و ابرویی واسم اومد و بعد لبخندی تصنعی زد و گفت: هیچی مامان جان.
مامان- توتیا منظورت چیه؟!
– مامان رفته بودی پیش آقا محسن؟
مامان با تعجب گفت: آره چطور مگه؟
زدم پشت دستم و گفتم: بسوزه زبونی که به تمسخر بلند می شه. توی این هیجده سال عمرم ندیدم کسی، کسی رو به باد تمسخر نگیره و خودش گرفتار نشه. از قدیم می گفتن نکبتی که پشتِ درِ خوشبختیه در به دره، راسته به خدا..
مامان نشست رو صندلی و لبشو از سنگینیِ وزنش گزید و گفت:
– منظورت چیه توتیا؟ تو چرا باز افتادی به کنایه گویی؟!
تارا چشماشو گرد کرد یعنی ” چیزی نگو”
مامان- پاشو لباس بپوش. یه کاسه آش واسه داییت گذاشتم، ببر دمِ خونه اش دم غروبی اومده بود اینجا، بوی آش رنگ و روشو عوض کرده بود.. راستی آقا محسن طوری شده؟!!
– چشم چرونی کرده.
مامان با تعجب گفت: چشم به کی؟
– به ناموس جعفر آقا. (پدرم)
مامان زد به گونه اش و گفت:
– خاک به سرم به کدومتون نگاه بد کرده؟! به تو توتیا؟ یا تو تارا؟!!
– به شما نرگس خانم.
مامان لب گزید و گفت: خاک بر سر من. چی می گی؟ زبونتو گاز بگیر. استغفرلله.. ” دست های سفید تپل ـشو گزید و ادامه داد” لعنت خدا به شیطون، توتیا چی می گی؟!
– گفتم اگر مهربون شده لابد دلش گیره. محبت به عروس آینده اشونه. ” به تارا اشاره کردم و بعد گفتم” نه؟ گیرِ منه. سینه سوخته ی داغ بابام. نه دیگه گیر ننه ام.
مامان چشم هاشو گرد کرد و لب گزید و به دو طرف ـش اوف گفت و جواب داد:
– توتیا! چرند نگو، این حرفا شوخیشم شگون نداره.
با عصبانیت گفتم: مگه دیوونه ام که شریک بیست و هفت ساله ی بابامو به ننه ی حامله ی سی و هفت ساله ـم بچسبونم واسه ی خنده؟
مامان- یا فاطمه الزهرا(س) از کجا شنفتی (شنیدی)؟
– دایی رسول که دم غروبی اومده اینجا از بوی آش رنگ و رو نمی پروند. از بوی گندِ دسته گل آقا محسن بلور چی شریک آقام، بابام، رنگ عوض می کرد. رگ غیرتش بود که خون تو رگهاشو منقبض می کرد.

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان ازدواج توتیا

توتیا :خودسر، بی پروا تخس، سر پر شور و کمبود توجه، حسود، هنرمند و زودرنج لجباز و لجوج.
صدرا:مهربون، صبور، جدی، مستقل و محکم و ورزشکار، عاقل و بالغ، کم حرف، آروم.
هادی:جدی و با جذبه، سرسخت، انتقام جو، لجباز.

عکس نوشته

ویدئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید