این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.
تعداد صفحات
نوع فایل
این رمان جزو معدود رمانهای ایرانیه که در اون به تناسخ پرداخته شده!
شخصیت اصلی مَرد رمان که الان یه موزیسینه، در زندگی قبلیش پسر یکی از وزرای قاجار بوده…
نشون دادن اهمیتِ تسلیم نشدن و ادامه دادن و اینکه مردونگی، در معیارهای معمول جامعه خلاصه نمیشه و چیزی بالاتر از اون معیارهاست!
اینکه دنیا انقدر بزرگ و پر از ناشناختههاست که ممکنه اتفاقاتی بالاتر از تصورات ما رقم بخوره. همچنین آگاهسازی مردم از اهمیت تراپی و رفتن پیش روانشناس.
یاحا، موزیسین و استاد موسیقی جذابیه که کاملا بیپروا و بدون ترس از حرف مردم زندگی میکنه و یه روز با دیدن ژینو، دانشجوی طراحی لباس جلوی دانشگاه، همه چی عوض میشه… یاحا هر شب خواب ژینو و خودش رو میبینه در حالی که فضای خوابش انگار زمان قاجاره و همه چی به یه کابوس وحشتناک ختم میشه! حتی بهترین روانشناسها هم نمیتونن یاحا رو از شر اون کابوسها نجات بدن تا اینکه ژینو برای فرار از یه ازدواجِ از پیش تعیین شده و واسه نجات جونش، طی شرایطی به یاحا پناه میبره و همخونه اش میشه! کم کم پرده از رازهای پشت اون کابوسها برداشته میشه ولی…
تناسخ، اعتقاد یا باوری فلسفی است که بر طبق آن، روح موجودات زنده اعم از انسانها، حیوانات و یا حتی گیاهان، پس از مرگِ جسم، دوباره در همین دنیا و در جسم و کالبد جدیدی متولد میشوند و زندگی تازهای را شروع میکنند.
این رمان، روایتی عاشقانه با چاشنی روانشناسی از زندگی زن و مرد جوانی است که سالها قبل، گذشتهای پر فراز و نشیب و عاشقانه را با یکدیگر تجربه کردهاند و حالا، در زمانهای جدید و عصر معاصر، در روزگاری که همه چیز حتی جسمشان دستخوش تغییر شده است، سرنوشت آنها را دوباره روبروی هم قرار میدهد…
نام رمان، ژینو، بر این اساس انتخاب شده است و ریشهای کوردی دارد. ژینو به معنای زندگی نو، مخفف کلمهی “ژین نو” یا “ژیان نو” است. ژین و ژیان، در فارسی به معنای زندگی هستند… و کلمهی “نو”، در زبان فارسی و کوردی به یک معناست.
– من حالم خوبه… من خوبم… ببین!
میخواهم فاصله بگیرم و نمیگذارد! محکمتر مرا در آغوش میگیرد و سر خوردن خون روی پهلویم را حس میکنم.
– نقره… نقرهی من… فکر کردم… فکر کردم از خودم گرفتمت! آخ نقره…
دلم آتش میگیرد از قلبش که در مرز ایستادن است و میان گریه صدا بالا میبرم:
– من نقره نیستم!
نفسهایش قطع میشود و گره دستانش باز… مثل کسی که پس از نفس آخر، دستش بیجان کنارش میافتد.
با ترس بلند میشوم و او، دست ستون تنش میکند و مینشیند. سیب گلویش پایین میرود و اشکی روی گونهاش سر میخورد. دلم برای مظلومیت این مرد میمیرد…
– نیستی؟
لحنش التماسم میکند که بگویم هستم! بگویم که من، همان نقرهام و او همان آبانِ صد و چند سال قبل ولی زبانم نمیچرخد:
– نه…
صورتش سرختر میشود. نفسهایش شدیدتر… دستانش بدتر لرزش میگیرند و ناگهان گیتارش را با تمام قدرت روی سرامیکها پرت میکند و همزمان با جیغ ترسیدهی من، با درماندگی فریاد میزند:
– پس کی هستی؟ کی هستی که یه خواب راحت رو ازم گرفتی؟ کی هستی که زندگیم با دیدنت جهنم شد؟
یاحا: یه استاد موسیقی با شخصیتی آروم و تلاشگر که چند سال پیش از دانشکدهی پزشکی انصراف داده بود تا موسیقی بخونه!
ژینو: یه دختر تلاشگر که طراحی لباس میخوند و سالها مقابل خانوادهی مستبدش برای هدفش جنگیده بود.
نقره: شخصیت ژینو در زندگی قبلیش… دختری قجری که با نقشه به آبان نزدیک میشه اما عاشقش میشه و از دست خانوادهی ظالمش به آبان پناه میبره!
آبان: شخصیت یاحا در زندگی قبلیش… مردی که پسر امیر تومان(فرماندهی ارتش) در زمان قاجار بوده اما برخلاف خواستهی پدرش برای پیوستن به ارتش، هنجارشکنی میکنه و به فرنگ میره! موسیقی میخونه و وقتی بعد چند سال به ایران برمیگرده، با نقره روبرو میشه و…