مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان در انتهای چاه ویل

سال انتشار : 1401
هشتگ ها :

#پایان_خوش #عاشقانه_لطیف #خانوادگی

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان در انتهای چاه ویل

داستان زن ضعیفی که با سکوتش مجبور می‌شود با کسی غیر از‌ عشق زندگی‌اش ازدواج کند و حالا بعد از بیست سال و با وجود دو نوجوان، عشق سابقش، ناجی زندگی‌اش شده.

هدف نویسنده از نوشتن رمان در انتهای چاه ویل

نوشتن از طلاق و متحمل شدن درد خیانت و اینکه یه مادر بین عشق زندگیش و بچه هاش گیر میکنه و باید بدونه که نباید بخاطر بچه هاش خودش و نیازش رو ندیده بگیره.

پیام های رمان در انتهای چاه ویل

عاقبت بچه های طلاق و نیاز به مراقبت ازشون.
عاقبت ضعف شخصیتی و عدم توانایی نه گفتن و تو سری‌خور بودن.
تبدیل یک شخصیت وابسته و ضعیف به شخصیت مستقل و قوی که دیگه توسری خور هم نیست.
نقش خانواده ها در مشکلات بین زن و شوهر. نه فضولی زیاد کردن و نه منفعل بودن خوب نیست.
عواقب حمایت نکردن خانواده و پشت نبودنشون واسه دختر.

خلاصه رمان در انتهای چاه ویل

حریر زنی چهل ساله‌ است که دو فرزند بیست و شانزده ساله دارد. در اثنای زندگی یک‌نواختی که هیچ آزادی‌ای برایش در پی ندارد، دوست قدیمی‌اش با او ارتباط می‌گیرد و یواشکی قرار ملاقات می‌گذارند. حریر خودش را با دوستش مدام مقایسه می‌کند و وقتی به شکسته شدن و فرتوت شدن خودش پی می‌برد، تصمیم می‌گیرد سر و سامانی به زندگی‌اش بدهد تا شاید دل همسرش را که خیلی سال است روابط عاشقانه ندارند، به‌دست آورد. این درحالی‌ست که هیچ اجازه و پولی برای بیرون رفتن ندارد و به نوعی سال‌هاست که به زندانِ خانه‌اش خو گرفته است. به کمک دختر نوجوانش پولی فراهم می‌کند و یک روز که همسرش برای مسافرت از خانه بیرون رفته، به آرایشگاه می‌رود. ولی برای یک لحظه، به چشم، خیانت همسرش را می‌بیند و همه‌چیز برایش رنگ می‌بازد. حریر به دوستش پناه می‌آورد و دوستش کسی نیست جز برادر عشق قدیمی دوران نوجوانی‌اش که سال‌ها پیش خانواده‌ها مانع ازدواجشان شده بودند.

مقداری از متن رمان در انتهای چاه ویل

نفسم به سختی راه خودش را پیدا کرد و نگاهِ ماتم میان چشم‌های متعجب و نگاه گیرایش چرخید.
خودش بود… همان که هنوز هم سرسختانه میان تمام کابوس‌های شبانه‌ام بود و عذابم می‌داد.
یک احساس عمیق که من به زحمت روی آن سرپوش گذاشته بودم تا زندگی‌ام را نابود نکند، در من به‌جوش آمد و ترس بود که مانعِ خودنمایی‌اش شد.
به سختی چشم به زمین دوختم و خواستم وارد کتاب‌فروشی شوم که خودش را از سر راهم کنار کشید اما انگار همان دیدار بعد از سال‌ها برایش کافی نبود.
او که می‌خواست از کتاب‌فروشی خارج شود، دوباره برگشت و وقتی نگاه وحشت‌زده‌ی من را دید، باز پشیمان شد انگار…
اما هنوز دو قدم بیشتر برنداشته بود که برگشت و اسمم را میان لب‌هایش هجی کرد:
-حریر…
یک ناامیدی مطلق در نگاه و صدایش بود که مرا تا سر حد خفگی و بعد هم مرگ می کشاند. یک ناامیدی از همه چیز…
فقط نگاهش کردم. بدون آنکه حتی پلک بزنم…
اشک توی چشم‌هایم جمع شده بود و من دیگر آن حریر شانزده ساله نبودم که از گناه نگاهش بترسم… من دیگر آن دخترک بی‌تجربه‌ی ترسو نبودم که پا روی خواسته قلبی‌ام بگذارم و بعد خودم را همراه با صدای کر کننده‌ی آرزوهایم خفه کنم…
من زن شکننده‌ای بودم که مقابل عشق تمام دوران نوجوانی‌ام ایستاده بودم و تنها به اندازه یک پلک زدن فاصله داشتم تا های های گریه کردن از دلتنگی و پشیمانی…
-اینجا‌‌‌‌…
صدا در گلویش شکست و سوالش نیمه تمام ماند.
دوباره صدا و دوباره نگاه و اینبار اشک…
می‌باریدم و این‌بار هم هیچکس نبود که مرا در آغوش بگیرد و بگوید آرام باش… این نیز بگذرد…
آخ… آخ و امان از دردی که جایی حوالی قلبم را متلاشی کرده بود… او هم اشک ریخت‌… او هم خمیده شد… او هم به اندازه چندسال پیرتر شد و در مقابل نگاه بارانی‌ام رفت…
رفت و من بیشتر از قبل، هق هق گریه را به جان خریدم و باریدم و سکوت نکردم این بار…
این من بودم‌‌.‌‌.. کسی که سال‌ها پیش، تمام خودم را ندیده گرفتم و بخاطر مردی که همین چند لحظه‌ی پیش مرا باز ترک کرد، سال‌های زیادی عذاب کشیدم… سال‌های زیادی تقاص پس دادم…
و من هنوز همانم که او را میان پنهانی‌ترین مکنوناتش دوست داشت…

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان در انتهای چاه ویل

حریر : ضعیف، سکوت در برابر ظلم، تو سری خور، با هرچیزی کنار میاد.
کسری : پرو، عاشق پیشه، نمی‌تونه با هیچ زنی رابطه طولانی داشته باشه بعد از حریر. دختر بازه و شوگرددی ولی همه مهمون چند شبشن.

عکس نوشته

ویدئو

00:00
00:00

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید