مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان به سرنوشت نمی‌بازم

سال انتشار : 1398
هشتگ ها :

#پایان_خوش #براساس_واقعیت

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

موضوع اصلی رمان به سرنوشت نمی‌بازم

زندگی بچه‌هایی که پدر و مادرشون رو بر اثر اختلاف با هم از دست دادند.

هدف نویسنده از نوشتن رمان به سرنوشت نمی‌بازم

توجه به بچه‌های بی‌گناهی که بین مشکلات پدر و مادر له میشن.

پیام های رمان به سرنوشت نمی‌بازم

القای تجربه بچه‌هایی که از مشکلات و اشتباهات پدر و مادرشون ضربه می‌خورند.

خلاصه رمان به سرنوشت نمی‌بازم

دو خواهر که گذشته‌ی شوم پدر و مادرشون مثل سایه باهاشونه و مثل بختک روی آینده‌شون افتاده.

مقداری از متن رمان به سرنوشت نمی‌بازم

فشار و تیزی گیره را در موهایش حس کرد و چینی به ابرو وپیشانیش انداخت.صدای آرایشگر را شنید که گفت:
-خب اینم از تورت! عروس خانم یه نگاه بنداز ببین راضی هستی؟
بدون نگاه، تشکر کرد و از روی صندلی بلند شد.نگاه سرخورده ی زن به شاگردش را دید و اهمیت نداد.تشکر کافی بود.زیبا شدن و مقبول بودنش هم مهم نبود.لااقل برای این مراسم مهم نبود.
شاگرد آرایشگر کنجکاوانه پرسید:
-مگه شوهرت رو دوست نداری؟ زوری دارن شوهرت می دن؟
شانه ای بالا انداخت و کنجکاویش را کور کرد:
-هم دوسش دارم و هم با رضایت شوهر می کنم! می دونم هر طور باشم دوسم داره! پس مهم نیس!
دخترهای مشغول به کار با نگاه به همدیگر می گفتند:«چه عروس عجیبی»!
گوشی اش را دست گرفت و پیام هایش را خواند و با سرعت پیامی را نوشت.ابروهای گره خورده نشان می داد که نباید پیام خوشایندی باشد.
صدای زنگ آرایشگاه و کسی که بلند گفت:«عروس خانوم! دامادتون اومد»باعث شد سرش را از گوشی بلند کند و در برابر چشمان حیرت زده ی افراد حاضر گوشی را در یقه ی لباسش جاسازی نمود.
در باز شد و صدای صحبت از راهروی منتهی به در می آمد.یک نفر از دخترها شالی را بر سر کشید و بقیه راحت فقط سالن را ترک کردند و در ورودی یکی از اتاقها تجمع نمودند و منتظر تا داماد این عروس بد اخلاق را ببینند.
داماد تنها و بدون فیلمبردار و با دسته گلی وارد شد.دخترها با چشم و ابرو خوش تیپ و خوشگل بودن داماد را به هم نشان داده و آهسته و زیر لبی می گفتند:
-خدا شانس بده! این دختر بد عنق چیه که این پسره گرفتتش؟
به نظرشان با این که دختر زیبا بود اما اخلاقش خوب نبود و داماد به این خوبی برایش حیف بود.
هرچند که عروس فقط سکوت کرده و همصحبتشان نشده و به سؤال هایشان با کوتاهترین جوابها، پاسخ داده بود؛ ولی به نظرشان اخلاقش تعریفی نبود.
داماد مقابل عروس ایستاد و گل را به دستش داد و آرام پرسید :
-بریم؟
آرایشگر خود را جلو کشید و با لبخند گفت:
-مبارکه! رونما نمیدی شاداماد؟ عروست به این خوشگلی شده؟
اخمی بر ابروان عروس و داماد نشست.مرد نفس عمیقی کشید و بی حرف دو چک پول از جیب داخلی کتش بیرون کشید و به طرف آرایشگر گرفت و به محض جدا شدن پول از دستش؛ دست عروس را کشید و حرکت کرد.
لبخند ماسیده روی لبان زن را ندید.عروس و داماد تنها و بی خداحافظی خارج شدند و زمینه را برای غیبت افراد در آرایشگاه فراهم نمودند.
در آرایشگاه که بسته شده،عروس دستش را تکانی داد و از بند دست مرد رهانید.مرد پوف کلافه ای کشید و گفت:
-حواست باشه نیفتی! کمکت کنم آسمون به زمین نمیاد!

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان به سرنوشت نمی‌بازم

درنا: لجباز و محکم اما زخم خورده.
مینا: آرام و حامی خواهر.
رادنوش: مهربان اما جدی و محکم.

عکس نوشته

ویدئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید