
#عاشقانه #پایان_تلخ
تعداد صفحات
نوع فایل
سرگذشتِ دختری که خانوادهاش رو توی زلزله از دست داده.
من دوست دارم دربارهی چیزهای جدید بنویسم، دربارهی آدمهای مختلف در موقعیت های شغلی و اجتماعیِ مختلف! دربارهی یک ستارهی سینما توی این رمان نوشتم و مطمئنم که به زودی قلمم میره برای نوشتن دربارهی زندگیِ پردغدغهی یک راکاستار!
مشکلات همه جا هستن، چه توی یکی از خونههای کهنه و نمورِ پایین شهر و چه توی عمارتِ ستارهها… باید یاد گرفت که چطور باهاشون روبرو شد و مقابله کرد.
دلارا و امید از لحاظِ موقعیت اجتماعی خیلی از هم دور هستند و نزدیک شدنشان به هم جزء محالات به حساب میآید. اما یک تئاتر میتواند همه چیز را به هم گره بزند…
و رفت لب هیچ
و پشت حوصلهی نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانیِ تلفظِ درها
چقدر تنها ماندیم
– می دونید… یه حس عجیبی نسبت به تایتانیک دارم. وقتی بهش فکر می کنم هم غرق لذت می شم و هم بغض… همیشه با خودم می گم چی می شد اگه جک دووم می آورد!… دووم می آورد و با رز، با هم از اون اقیانوس لعنتی دور می شدن و زندگی خوبی رو تجربه می کردن… کنار هم!
حضورش را کنار دستم احساس کردم:
– شاید اگه پایانش تلخ نبود فروشش می اومد پایین… پایان های تلخ اونقدر ها هم بد نیستن… فقط ناراحت کننده ان! به این فکر کن که رز همون یک روزی که کنار جک بود، بهترین روز زندگی اش بود… طوری که حتی وقتی پیر شد هم اون روز رو فراموش نکرد… اون حتی از جک یه عکس هم نداشت اما… خودش گفت من تو ذهنم اون رو دارم!
لبخندی زدم و گفتم:
– من به پایان های خوش بیشتر علاقه دارم… مثل… مثل فیلم سیندرلا! تو طول فیلم لبخند از روی لب هام کنار نمی رفت.
خندید و گفت:
– اون دیگه خیلی رویایی بود!
دلارا سالاری – بلند پرواز و رویا پردار
امید روزبه – مسکوت و هدفمند
سیما – حریص و آسیبدیده
دلسا – شکست خورده و آسیب دیده