مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

رمان چراغ های شهر

نام ناشر:  باغ استور
سال انتشار : 1401
هشتگ ها :

#رمانتیک #صیغه #رایگان

تعداد صفحات

نوع فایل

اندروید و iOS
موضوع اصلی رمان چراغ های شهر

داستان عشقی اشتباه که سرنوشت شخصیت اصلی رمان یعنی طراوت را دگرگون میکند.

هدف نویسنده از نوشتن رمان چراغ های شهر

آگاه سازی مخاطب درباره آسیب های روابط غلط و کورکورانه.

پیام های رمان چراغ های شهر

توجه به انتخاب شریک زندگی و ایستادگی برای رسیدن به خواسته ها.

خلاصه رمان چراغ های شهر

میدانی غریبه بودن در خانه خودت چه حسی دارد؟ به تب سرد میماند، انگار سردرگمی، کلافه و پریشان، نه پای رفتن داری و نه دل ماندن اما تا کجا میتوان ماند؟ ذهنت فریاد میزد برخیز، خودت کاری کن، از یک جایی به بعد عزم رفتن میکنی، به جایی دور، جایی میان چراغ های روشن شهر، جایی که باید خود گمشده ات را پیدا کنی، طراوت از دست رفته ات را… راستی میشود بعد از گذر بیست و اندی سال خود گمشده را پیدا کرد؟ کاش بشود تا شرمنده ی پایان داستان نباشی…

مقدمه رمان چراغ های شهر

میان تاریکی های شهر چراغ زندگی شدی ای روشنایی قصه تا باشی چه بیم از ظلمات که تو روشن تر از چراغ های شهری…

مقداری از متن رمان چراغ های شهر

محبوبه سر تکان داد و روی مبل نشست که میکائیل گفت:
_حال من خوبه مادر فقط میخوام چند لحظه با طراوت صحبت کنم.
مروارید که قصد مخالفت داشت اخم غلیظی بین ابروهایش نشاند و خواست چیزی بگوید که از جا بلند شدم.
_اشکالی نداره میتونم چند دقیقه ای با هم صحبت کنیم.
جلوتر از میکائیل که به تراس اشاره میکرد راه افتادم و از در خارج شدم. کنار نرده های تراس ایستادم که روبرویم قرار گرفت. صورتش سرخ بود و رگ های پیشانی اش متورم شده بود. آخ که دلم میخواست از این همه درد و رنج و ظلم بمیرم.
_معلوم هست چیکار داری میکنی؟
در آن لحظه دلم میخواست در آغوشش بگیرم و بگویم گور بابای جهان طراوت را تو بسی اما نمیشد.
_اومدم اینجا مهمونی
_مهمونی یا نامزدی؟
_هرکدوم چه فرقی برای تو داره؟
_نداره بی انصاف؟
_نه نداره که اگه داشت دهن باز میکردی میگفتی تو دلت چی میگذره
_من ساعت ها با مادرم صحبت کردم اما فایده ای نداشت ازت خواهش کردم چند روز بریم استانبول تا یکم اوضاع درست بشه نیومدی حالا هم که اومدم میبینم نشستی ور دل کیا داری براش لوندی میکنی این ها معنیش چیه؟
_میخوای بدونی… باشه… یعنی من از تو بریدم… از عرضه نداشته ات ناامید شدم… دل کندم… اگه اندازه یه سر سوزن بهت امید داشتم دیگه اونم ندارم چون تو حتی جرئت نکردی از خودم بخوای بیام تو تراس تا با همدیگه حرف بزنیم… تو یه آدم بزدلی که می‌ترسی از حاشیه امنت بیرون بیای… جای آدم ترسو تو زندگی من نیست.

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان چراغ های شهر

طراوت: آرام و تلاش گر و مستقل بودن.
کیا: حیله گر و منفعت طلب و طماع.
میکائیل: فداکار و مهربان و عاقل.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید