مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

رمان پرگاری که مربع کشید

نام ناشر:  باغ استور
سال انتشار : 1400
هشتگ ها :

#پایان_خوش #راز_آلود #عشق #خانوادگی

تعداد صفحات

نوع فایل

اندروید و iOS
موضوع اصلی رمان پرگاری که مربع کشید

دختری که خیلی از سالهای عمرش رو تلف کرده، خیلی از فرصتهای طلاییش رو از دست داده و حالا ناگهان به خودش اومده و میخواد زندگی کنه.

هدف نویسنده از نوشتن رمان پرگاری که مربع کشید

پسر رمان من 28 سالشه و دخترم 31 و من خواستم تابوی سن رو توی روابط بشکنم. همین طور من توی این رمان از تاریخ خیلی حرف زدم، همین طور از طبیعتی که رو به نابودیه. و هدف اصلیم این بود که ثابت کنم آدم مطلق سفید نداریم و هر کسی ممکنه یه روزی پرگاری باشه که مربع کشیده!

پیام های رمان پرگاری که مربع کشید

من توی این رمان خواستم بگم ظلم بی جواب نمی مونه و سر بیگناه هم بالای دار نمیره.

خلاصه رمان پرگاری که مربع کشید

همه چی از اون شب شروع شد…
اون شب وقتی رفتم پرتگاه فورا فهمیدم یه چیزی فرق کرده!
یه صدایی می اومد، یه صدای جیغ!
پنج سال بود می اومدم این جا، هیچ بنی بشری رو ندیده بودم که حتی گذرش به این طرفا بیوفته اما حالا؛ ساعت دوازده و چهل دقیقه شب، توی این تاریکی، توی این سرما، صدای جیغ میشنیدم… !
یخ زدم، دویدم سمت صدا، وقتی رسیدم خون توی رگام منجمد شد، یه دختر بود…!
وقتی صداش زدم برگشت طرفم، نگاهم زیر نور ماه گره خورد تو چشماش… یکم نگاهم کرد، پلکی زد و بعد… بیهوش شد…
از حال رفت!
من موندم و جسم بی جونش و یه دره عمیق…

مقداری از متن رمان پرگاری که مربع کشید

پنج ساعتی بود که به خانه برگشته بودند و واله کاملا خودش را در اتاقش حبس، و با نوشتن مشغول شده بود. مرکب صورتی زیاد به مذاقش خوش نمی آمد، بیشتر طرفدار فیروزه ای و رنگ های سرد بود اما نمی تواست از حق بگذرد که صورتی رنگ خیلی زیبایی برای خوشنویسی ست.
ذهنش هنگام نوشتن فلش بک می زد به نوازش!
به گذشته!
اذیت هم نمی شد، فقط فکر می کرد! انگار وقتی می نوشت بیشتر می توانست روش شهریور صدر را در زندگی اش استفاده کند و سخت نگیرد. به نوازش فکر کرد. به آن لحظه ای که تصمیم گرفت همه چیز را از او مخفی کند. از خودش پرسید:
-حق این کارو داشتم؟
نه نداشت! حتی با گذشت چندین سال باز هم نمی توانست حق را به خود خواهی های خودش بدهد.
– ولی الانو ببین! باهمن! بلاگر شدن! جهان گردی می کنن!
نه! توفیری در جنایتی که علیه دوستش مرتکب شده بود نداشت. بدجنس بودنش را توجیه نمی کرد.
– ولی اون باهام چیکار کرد؟ میدونست چه قسمت بزرگی از منه، میدونست اندازه بچم دوستش دارم و رفت تا خودشو بکشه!
از این لحاظ هم حق را به خودش نمی داد چرا که پای اخلاق مزخرفش در میان بود! نباید بیش از حد وابسته می شد! نباید دخالت می کرد! اصلا نباید بعد از خنجر زهرآگینی که از نیاز خورد رو به خواهرش می آورد! چرا از خواهران امیری بیرون نکشیده بود؟ چرا خواهران امیری از او بیرون نکشیدند؟ مرگش چه بود؟ مرگشان چه بود؟واله سادیسم داشت؟ از این که خودش را آزار بدهد خوشش می آمد؟
سرکش کاف را گذاشت، برای همین بود که کل زندگی اش شده بود درس عبرت! هیچ وقت آنی نبود که توی سر بقیه کوبیده شود! که بگویند” ببین! از واله یاد بگیر! ” همیشه و همیشه نگاه ترحم برانگیز خیلی ها را روی خودش تحمل کرده بود!
بعد رامینا می گفت برای چی از من مخفی می کنی؟
مشخص نبود؟ او دیگر نمی خواست نگاه مترحم کسی را روی خودش حس کند. تحسین نگاهش را وقتی والیبال بازی می کرد دوست داشت! دلش نمی خواست با چیز دیگری جایگزین شود.
موهایش را باز و دوباره در کلیپس چپاند. اصلا نوازش و فریاد هر دو باهم بروند به جهنم. دیگر نمی خواست حتی یک لحظه به آن ها فکر کند. همین او نجاتشان داده بود و حالا جهانگرد شده بودند و به صورت بین المللی ول گردی می کردند وگرنه یکی از آن ها سینه قبرستان بود و دیگری احتمالا گوشه آسایشگاه! از علاقه رومئو واری که به یک دیگر داشتند دیوانه شدنشان بعید نبود!
تقه ای به در خورد. لبش را ا میان دندان هایش بیرون کشید و نیم نگاهی به در انداخت و گفت
– بیا تو.
مشغول نوشتن کلمه سحر و کشیدن ح بود که صدای آشنایی گفت:
– شیبش کمه. باید حدود دو نقطه و نیم باشه.
آه از نهادش بلند شد! شهریور بود! چرا دقیقا همین امشب که بیشتر از هر وقتی خودش را در خوشنویسی خفه کرده بود باید بی برنامگی اش گل می کرد؟ از جا بلند شد، حس کرد باید از جایش بلند شود و تمریناتش را پشت سرش مخفی کند.
– سلام آقای صدر. فکر کردم امشب نیستین!
شهریور همان طور که نگاهش را مهربانانه به واله ای که سعی داشت تمریناتش را مخفی کند دوخته بود جواب داد:
– اگه ناراحتی برم!
واله کمی به زاست متمایل شد تا مسیر نگاه شهریور را بیشتر ببندد و گفت:
– این چه حرفیه. خونه خودتونه. فقط جا خوردم.
شهریور دست به سینه شد و با نیشخندی گفت:
– تلاشت ستودنیه ولی دیدمشون!
خندید:
– دارم تلاش می کنم بیشتر نبینین! همون سمایی که دیدین کافیه!

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان پرگاری که مربع کشید

شهریور: کاریزماتیک، خوش صدا، خطاط و باستان شناس.
واله: اجتماعی ولی تنها. والیبالیست.
اترک: شخصیت طنز و نمک رمان.
رامینا: مهربون و یه دوست خوب.
ابراهیم: جدی، قدرتمند اما وابسته.

۱ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید