
تعداد صفحات
نوع فایل
سرگذشت دختری که بالاجبار با پسر عموش ازدواج میکنه و بعد از عقد، متوجه بیماریش می شه.
هدفم این بود که درمورد اثرات مخرب ازدواج اجباری، سرکوب کردن دختران و پایین آوردن شخصیتشون، خیلی از عقاید مزخرف و مخربی که درمورد مقام زن و ازدواج وجود داره صحبت کنم.
آگاه سازی مردم از مشکلات ازدواج اجباری، نتیجهی نادیده گرفته شدن دخترها از سمت پدر و مادرشون، اعتماد به آدمها صرفا بر اساس ظاهر اونها…
داستان درمورد دختری به نام آیهست که از بچگی اسم پسر عموش؛ طاها روشه و قراره باهم ازدواج کنن اما آیه عاشق پسر عمهش آمینه که گذشته مرموز و عجیبی داشته. آیه به اجبار با طاها ازدواج میکنه اما یه مدت بعد از عقد، متوجه میشه دچار بیماری سختیه.
ذره ای به آنها توجه نکرد. نمیدانم شاید حتی عسل یک سال ونیمه هم به حالم دل میسوزاند.
-میخوام از طاها جدا بشم.
سرش را با ضرب بالا آورد، آنقدر که استخوانهای گردنش صدا داد. حالا در میان هالهای از اشک که
سطح چشمانش را پوشانده بود، حجم زیادی از بهت و حیرت هم دیده میشد .
-دیوونه شدی؟ یه هفته مونده به عروسیت! تالار رزرو کردید، کارت دعوتتون رو خریدید، جهزیهت
حاضر و آماده گوشه خونه ریخته میگی میخوام جدا بشم؟
اشارهای به لباس عروسم که توی کاور جا گرفته و از کنار آینه قدی آویزان شده بود کرد و گفت:
– تا لباس عروستم خریدی، بعد میگی میخوام جدا شم؟!
***
-میگه قلبت فقط چهل درصد کار میکنه. مادر قدم به قدم عقبتر میرفت و
لحظه به لحظه بیشتر وحشت میکرد.
-میگه بارداری واست خطرناکه.
جسمی توی گلویم ساکن شد و صحبت کردن را برایم سخت کرد.
-دروغ میگه، نه؟
گونههایم خیس شد. مادر آنقدر عقب رفت که با دیوار برخورد کرد.
-طاها عاشق بچهست. آره، آره دکتره دروغ میگفت…من مطمئنم!
دیگر روبرویش نایستادم؛ دستهایم را از سینهاش جدا کردم و پروندهام بر روی زمین افتاد. من هم کنار مادر به دیوار تکیه دادم .
-میگه دارو مصرف کنی که ایشالا بیماریت پیشرفت نکنه. اگه پیشرفت کرد چی مامان؟
سُر خوردم و زانوهایم روی فرش فرود آمد.
-من که هیچ وقت شانس نداشتم. من که همیشه هرچی خواستم، خدا برعکسش و برام رقم زد.
اصلاً انگار خدا حرفا و آرزوهای منو برعکس متوجه میشه .
چشم دوخته به آن نوار قلبی نحس، نالان گفتم:
-مامان بدبخت تر از قبل شدم!
نام شخصیت های مهم رمان و خصلت های برجسته ای که داشتن :
آیه: دختری که در ابتدای رمان به شدت خجالتی، پر استرس و وابستهست اما بعد از اتفاقاتی که براش میافته و سختیهایی که میکشه، سعی داره به یه دختر قوی، مستقل و خودساخته تبدیل بشه.
آمین: پسر مهربون، شوخ و خونگرمی که گذشتهی سختش اون رو پخته و با تجربه کرده.
طاها: پسری که بیشتر تابع حرفهای مادرشه، کمی اخلاقش تنده و زود عصبی میشه.