
#پایان_خوش #مثبت15 #انتقانی #رازآلود #خارجی
تعداد صفحات
نوع فایل
داستان دختری که برای کار وارد عمارت لرد شدو میشه. مردی که پشت یک نقاب چهره اش رو همیشه مخفی میکنه اما راز هایی پس این نقاب نهفته . رازهایی که به زودی همه عمارت رو درگیر میکنه.
سرگرمی، به چالش کشیدن ذهن مخاطب .
همیشه چیزی که میبینیم کل ماجرا نیست، انتقام یه چاقو دو لبه است ، آسیب روح خیلی سخت تر از جسم درمان میشه …
کلارا دختر پر شر و شوری که بعد از یاغی گری هایی که تو خونه پدرش داره موفق به ازدواج با هیچ مردی نمیشه به اجبار مجبور میشه برای کار در منزل لرد شدو ، به خونه این مرد اسرار آمیز بیاد. جایی که کم کم کلارا متوجه رمز و راز هاش میشه. عمارتی که کلارا تنها دختر اونجاست! و مردی که پشت نقاب عجیبی پنهان شده! اما به دنبال لمس کلاراست… مردی که اعتراف میکنه سالهاست هیچ دختری رو لمس نکرده…
با حرص برگشتم سمت در که با صدای قاطع و سردی گفت
– یادم نمیاد بهت اجازه داده باشم بری بیرون!
خشک شدم
لرد مکث کرد و گفت
– حتی یادم نمیاد بهت اجازه داده باشم از پیش من بری کنار!
آروم برگشتم سمت لرد
سرد نگاهم کرد و گفت
– برگرد سر جایی که بودی کلارا!
با ترس آروم برگشتم جایی که بودم
مضطرب دست هام رو تو هم قفل کردم
نگاه لرد از چشم هام پایین رفت
حس کردم رو لبم ثابت شد، اما زود پایین تر رفت و …
رو دستم ثابت شد
یهو دستش رو آورد جلو
دستم رو تو دستش گرفت و گفت
– چی شده؟
دستم کامل تو دست لرد قرار گرفت.
دست داغش، باعث شد بدنم داغ شه. نگاه کردم
روی پوست دستم کمی سوخته و سرخ بود.
لرد نرم انگشتش رو روی دستم کشید و من لب زدم
– به تنور خورد …
هر دو ساکت بودیم
من تو آتیش
آتیش این لمس داغ
لرد نفس عمیقی کشید
دستم رو رها کرد و گفت:
– بهتره بری بیرون کلارا !
ناخوداگاه لب زدم:
-چرا؟
سر بلند کرد
نگاه داغش تو چشم هام قفل شد و گفت:
– چون سالها بود زنی رو لمس نکرده بودم…
کلارا، دختر پر انرژی، با هوش و کنجکاو .
لرد شدو ، مردی خوش قلب اما به دنبال انتقام از دشمن خاندانش حاضر به هر کاری هست.
۱ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید
خیلی خیلی دوسش دارم😍 رمان دلنشین و قلم نویسنده ها خیلی شیوا و قوی بود، و میدونم قراره زیاد این رمان و دوره کنم😅🥰حتما پیشنهاد میکنم🤩🤩