مرجع دانلود رمان و داستان کوتاه

دانلود رمان - اپلیکیشن تخصصی رمان عاشقانه

رمان شاه دخترون

سال انتشار : 1400
هشتگ ها :

#پایان_خوش #کینه #انتقام

این رمان به درخواست نویسندۀ آن در این مجموعه منتشر شده است.
بدیهی ست که دانلود و مطالعۀ این رمان از هر سایت و اپلیکیشنی بجز باغ استور بدون رضایت و اجازۀ پدیدآورندگان اثر می باشد.

هدف نویسنده از نوشتن رمان شاه دخترون

خلق یک اثر ماندگار که هم زمان جدال عشقی دو نسل متفاوت را به پرده کشیده عشق خام متینا و محسن در عین بچگی و خامی و عشق زلال نرگس به اتابک در عین مصایبی که در نوع خود متفاوت و پر چالش است.

پیام های رمان شاه دخترون

دقت در انتخاب مسیر زندگی و شناخت افرادی که خواسته و نا خواسته در مسیر زندگی ما قرار گرفته اند درک واقعیتها اما نه به قیمت پذیرفتن هر انچه که دیگران با عنوان صلاح کار وارد جریان زندگی مینمایند در کل هوشیاری و تیز بینی.

خلاصه رمان شاه دخترون

نرگس دختری که بنا به دلایلی موفق به ازدواج نشده در نوجوانی درهای دلش را به روی عشق بسته و حالا در استانه ی چهل سالگی بنا به خواست برادر و زن برادرش محکوم به ازدواجی اجباری با اتابک میشود و‌پس از ان بنا به دلایلی متوجه‌ می شود که ازدواج او صوری و با طرح یک نقشه ی از پیش تایین شده بوده او که در این مدت علاقه ی شدیدی به شریک زندگی سرد و بی احساس خود پیدا کرده از طرفی هم درگیر مسایلی که برای دختر اتابک پیش امده می شود او روزی با عشق و امید قدم به این خانه گذاشته اما امروز زخم خورده و با دلی پر درد بایستی که ان خانه را ترک کرده و برود اما…

مقدمه رمان شاه دخترون

حالت عجیبی داشت بر روی لبه ی کوتاه و سیمانی باغچه نشسته برقی که از میان موهای کاملا کوتاه و سیاهرنگش بر می خاست اندکی از بی رنگی چهره اش می کاست یک نفس عمیق کشیده و بلافاصله یک برگ تازه رسته از شاخه ی اقاقیا جدا کرده شروع به تکه تکه کردن ان می کند . دومین برگ را می چیند . در تمامی حالاتش یک نوع پریشانی امیخته با وحشتی توام موج میزند استکان خالی را درون سینی می گذارم یک بار دیگر نگران نگاهم تا وسط حیاط می دود اما این بار نمی بینمش . گویا رفته دقیقا نمی دانم بعد از اخرین تماس مشکوکی که داشت چه بر سرش امده بود که در تمامی ان لحظات انگار داشت جان میداد نمی توانم راحت بنشینم و مانند سایرین همانطور که جملگی مغروق در شادی مع الوصف سر گرفتن ازدواجی به ظاهر متعارف چای هل و دارچین به همراه باقلوتی تازه تناول میکنند تا ان حد لذت ببرم احساس خفگی می کنم و ان حجم از بی نفسی مرا به سمت بیرون از اتاق و نهایت تا کنار باغچه می کشاند محسن را نمی بینم از شیار باریک میان در پیداست که از خانه بیرون زده به پهنه ی نمناک باغچه چشم‌ می دوزم انباشته شده از هزاران برگ تکه تکه که حاصل جویدگی ذهن نا ارام و افکار مشوش اوست. محسن درد می کشد من این را خوب می فهمم اما نمی دانم برای التیام زخمهای او این ازدواج اجباری واقعا تنها راه حل بود؟ انگار همه با هم دست به یکی کرده بودند تا شاخه های سست و یخ زده ی پسرک عشق زده ی نوزده ساله را با تبری از جنس ازدواج التیام بخشند…

مقداری از متن رمان شاه دخترون

اون شب تو خلوت راه پله نگاه تو متینا ، وقتی که انباشته شده بود با یه دنیا ترس ، شایدم نفرت نمی دونم وقتی اونطور بهم خیره شده بودی حرکت نا آروم مردمکای لرزون چشمات حتی صدای نفس هات منو با خودش میبرد به بیست و پنج سال پیش اون شب منو یاد خودم می انداختی اونقدر زیاد که یه ان با خودم‌ گفتم نکنه تو واقعا خود منی ؟ من اون روز فاصله ی خونه ی آذر تا خونه ی خودمونو یه نفس دوییده بودم یه تای در باز بود حتی فکر کردن به اینکه ناصر میر غضب برگشته هم منو نمی ترسوند چون اونقدر ترسیده بودم که فقط یه چیزی برام مهم بود اینکه با چشمام ببینم که حمید رضای من سالمه و براش اتفاقی نیفتاده. خودمو وسط حیاط انداختم حمید رضا کنار حوض وایساده بود هر دوتا دستاشو تو اب حوض فرو برده بود دستهاشو که بیرون می اورد از لبه ی آستینش اب می چکید و اون بهم می خندید . اقا جونمم اونجا بود با اینکه هیچ وقت تو اون ساعت روز خونه نمی اومد اما اونجا بود خدا بیامرز یه گوشه وایساده بود برو بر نگام می کرد حرفی نمی زد اما شرمی که از سنگینی نگاهش داشتم انگار داشت منو می کشت . درست همون موقع تای در با صدای ضربه ی محکم‌ پای ناصر باز شد در با سرعت عقب رفت و با همون سرعت داشت بر می گشت که ناصر کف دستشو رو سینه ی در گذاشت از همون میون در با یه جفت چشم خون ریز ان چنان نگاهم می کرد که بند بندم از ترس پاره شد اونقدر ازش ترسیده بودم که شرم از اقام یادم رفت به سمتش دویدم پشتش پناه گرفتم و قسمش دادم نذاره دست ناصر بهم برسه مهر پدری قهر اونو از یادش برده بود چون اجازه نداد اونطور که ناصر تهدید می کرد بزنه شلو پلم کنه اونم وقتی که دید محاله دستش بهم برسه سراغ چادری که وسط حیاط افتاده بود رفت فندکشو از توی جیبش بیرون اورد و همونجا چادرمو اتیش زد بعد گفت چادر دختر بی حیایی رو که چادر سرشو زمین میذاره میره سر قرار رو باید اتیش زد باس گیسشو از ته تراشید تا دیگه نتونه پاشو از خونه بیرون بذاره . اون روز ترس از ناصر منو نکشت اما حکم اقام منو کشت چون حرف اخر اقام این بود از فردا مدرسه بی مدرسه کلاس خیاطی ام تعطیل صبح تا شب میشینی خونه و فقط از برادر کوچکت مواظبت می کنی.

نام شخصیت های مهم و ویژگی های آنها در رمان شاه دخترون

نرگس : موضوع داستان سرنوشت این شخصیت است که از زبان نرگس روایت می شود دختری ازرده از مصایب روزگار محکوم به تحمل سرنوشتی که دیگران برایش رقم زده اند مهربان اما عاصی.
اتابک : شخصیت خشن و بی اعصاب در عین حال بی احساس اما فوق العاده جذاب و دوست داشتنی که بسیار مورد عشق نرگس واقع شده اما ظاهرا او هیچ تمایلی به این عشق یک طرفه ندارد.
متینا : یا متین داستان دختر درد سر ساز اتابک که دلباخته ی پسری کاملا متفاوت از جنس خود شده و این عشق بچه گانه‌ پیامدهای پیش بینی نشده و دردناکی را برای خود و سایرین به ارمغان خواهد اورد.
محسن : پاک و‌معصوم و مورد عشق متینا.

عکس نوشته

ویدئو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید