
#وحشتناک #راز_آلود #تراژدی
تعداد صفحات
نوع فایل
سرگذشت یک خیانت و طلسم، درگیری افرادی که بی گناه در این ماجرا گیرافتاده اند.
هدف از نوشتن، آشنایی با گروه های شیطانی و راه های مقابله با آنها.
خیانتی که سالها پیش رخ داده است، آغازگر یک طلسم سیاه است که زندگی آنیا و دختران بیگناه را تحت شعاع قرار میدهد. حال، آنیا و بهراد، قربانیانی هستند که در این راه، در حال دست و پنجه نرم کردن با رویدادهای شیطانی هستند…
دستهای استخوانی و سیاهش را دور کتاب قطور مشکی رنگ محکمتر میکند و به صحنه روبهرویش زل میزند. زن فریاد میکشد و به سینه خود میکوبد.
– تو خجالت نمیکشی مرتیکه عوضی؟ توی مسافرخونه من؟ توی جایی که پدرم اون رو درست کرده؟!
با نفرت چشمان میشی رنگش را به مرد لاغراندام میدوزد و تف جلوی پایش میاندازد. همه دورتادور آنها جمع شدهاند و دیگر خبری از جو صمیمی قبل نیست. حال تنها نفرت حاکم فضا است و بس!
مرد دست به انکار میزند.
– اشتباه میکنی ناهید، بذار توضیح بدم!
صورت ناهید قرمز شده است و اخمهای درشتش درهم فرو رفتهاند. فرزند هفت سالهاش را به خود میفشارد و از پشت دستهایش را حریصانه دور تن او قفل میکند. میغرد و مرد کلافه را به بار فحش میبندد.
– خفه شو مرتیکه، خفه شو دهن کثیفت رو ببند بیشرف…بی همه چــیز…آخه با زنی که نزدیک ده سال از تو بزرگتره؟!
به نفسنفس میافتد و نمیتواند کلمات را درست ادا کند. گویی زمین و زمان، دست به دست هم دادهاند تا در همان لحظه بیماری مرد به سراغش بیاید و تنش از عصبانیت بلرزد. اختیار خود را از دست میدهد و با تن لرزان به سوی ناهید میرود. چشمانش در خون گم شده و پوست سفیدش، حال به قرمزی میزند. ناهید قدمی به عقب بر میدارد و رنگ از رخش فرار میکند.
– ج…جبار نکن! نه…!
میترسد و جگرگوشهاش را به عقب میکشد. اما دیر است! جبار به سمت آنها حملهور میشود و هیچکس جرأت نزدیک آمدن ندارد!
میغرد و فحشهای رکیکی به دامن ناهید میبندد.
– خفه شو زنیکه عفریته! میکشمت.
بازوی زن را در دست میگیرد و میخواهد به او سیلی بزند که بچهی کوچک، پا در میانی میکند و با صورت قرمز و چشمان خیس از اشک، فریاد میکشد:
– نکن بابایی، نکن!
مشتهای ظریف و دخترانهاش را به پاهای لاغر جبار میکوبد و همین کار باعث میشود که خشم جبار دو برابر شود. لباسهای دختر ریز جثه را در مشت میگیرد و با آخرین توان او را به سوی دیوار مسافرخانه پرتاب میکند و تنها اکوی جیغهای دخترک و ناهید است که در سالن میپیچد و همهمه افراد…!
– چیکار کردی مرتیکه بیشرف، چیکار کردی! دخترکم…
آنیا: یک دختر تنها که در گذر زمان، از ترسو بودن به یک شخصیت قوی تبدیل میشه.
بهراد: کسی که همیشه ناجی آنیا می مونه.
مهران: یک شخص دانا، شخصی که میتونه با اجنه ارتباط بر قرار کنه و آنیا رو از دست شیاطین نجات بده.