
#فرازمان #رازآلود #تخیلی #روانشناسی #تراژدی #رئالیسم_جادویی #آسیب_اجتماعی #افسانه
تعداد صفحات
نوع فایل
در باب فراموشی و تفسیر بخشی از زندگی دختری به نام افشان که 150 سال بعد از جنگ جهانی چهارم به دنیا میآید. بیان اتفاقاتی که …
ابتدا نوشتن فراموشنامه با موضوع فراموشی آغاز شد، ناگهان افشان در ذهنم نقش بست و پس از آن شخصیتهای داستان یکی یکی جان گرفتند. سیاست و مسائل سیاسی؛ مذهبی و اجتماعی به همراه رگهایی از جادو و مدرنیته در این داستان پررنگتر از سایربخشهاست. این داستان در مدح و نکوهش فراموشی و ارتباط آن با سایر موضوعات نگاشته شده، نقدهایی که از زبان شخصیتهای مختلف و با نگاه مختلف بیان میشود.
افشان دختری از روستا_کشور اشک بوم است که تصمیم میگیرد برای ادامه تحصیلات مهاجرت کند؛ آن هم نه به کهکشانهایی که زبان بینالمللیشان را بلد نیست، بلکه به کشوری نزدیک و پیشرفته، تا بتواند به اهدافش برسد. رایان برادر افشان مدتهاست رازهایی را در دلش پنهان نگاه داشته و کوشاست که مبادا خواهرش افشان از آنها مطلع شود. داستان از جایی شروع میشود که افشان در یک عصر خنک تابستانی بعد از آن که در باب فراموشی مطالبی نوشته؛ تصمیم میگیرد به خانه بازگردد. همین که از باغ بیرون میآید با پسری غریبه و خارجی _ به نام وُستا_ روبهرو میشود. دیدار ناگهانی او با وستا همزمان با اتفاقاتی است که به طور ناگهانی و در یک زمان واحد رخ میدهد! جنگ داخلی و جریانی فراتر از آنچه که افشان بتواند تصور کند…
فراموش کردن کار چندان سختی نیست؛ باور کنید که بسیار آسانست. شاید ابتدایش کمی درد داشته باشد، کمی اشک، کمی دل زخم، کمی زخم جان و تن! اما به آنِ آمدن اولین قدمهای فراموشی همهشان میروند، نه دردی میماند و نه زخمی و نه اشکی و نه آهی! فراموش کردن عصارهی از یاد بردنِ دردِ زاده شدنست؛ درد اولین رهایی از بند خانهی پر از آبِ حبابی، درد اولین تنفس، درد اولین اشک و صدای گریهی زجر به دنیا آمدن…. فراموشی شاید حتی باعث میشود یادمان برود چه طور، با چه اعضایی از بدن مادر و تحت چه احساس و اندیشهای زاده شدهایم. وگرنه شرم زندگی یافتن از شرمگاهترین عضو ممکن، تمام نوزادان را از به دنیا آمدن و تحمل آن همه سختی طولانی پشیمان میساخت. پشیمانی از روزها سلول ترکاندن، خون دل مادر خوردن، در حفرهای گرم و تنگ و تاریک، معلق میان نیستی و هستی به انتظار خروج رشد کردن!
افشان: دختری نوزده بیست ساله ، موهایی بسیار بسیار بلند، کمی مواج ( ارتباط نام با موهای افشان ) متولد اشک بوم؛ آرام اما شوخ طبع، سرزنده اما دلگیر، جوان اما باتجربه ( نسبت به موقعیت جغرافیایی که در آن زندگی میکند. )
رایان: رایان تنها پسر خانواده است، او اکنون حدود سی یا سی و دو سال سن دارد، جزو قدبلندهای اشک بوم به حساب میآید و ویژگی خاص او قدرت کنترل اوضاع و شرایط است.
وُستا: در ابتدای داستان پسری با موهای نارنجی پاستلی است، چشمان قهوهای روشنی دارد و از خانوادهای ثروتمند در کشور فوق پیشرفته ایالات است. وُستا حدودا بیست و شش؛ بیست و هفت سال سن دارد.
وَستا: یک سال از رایان کوچکتر است، ارتباط او با برادرش بسیار عمیق، و بسیار شبیه به اوست.
تاجماه: مادر رایان و افشان