
#پایان_خوش
تعداد صفحات
نوع فایل
شایلی دختری که استعداد بینظیری توی بازی بیلیارد داره و خانوادهی سختگیرش تلاش میکنن تا اون رو از بیلیارد دور کنن ولی شایلی کوتاه بیا نیست و برعکس تمام سالهایی که همیشه چشم میگفت این بار به سراغ سرکشی رفته…
هدفم از نوشتن این رمان این بود که نشون بدم هر حسی عشق نیست، هر آدمی قابل اعتماد نیست… هیچ موفقیتی بدون تاوان نیست…
شایلی دختری که استعداد بینظیری توی بازی بیلیارد داره و خانوادهی سختگیرش تلاش میکنن تا اون رو از بیلیارد دور کنن… شایلی هم ساکت نمیمونه که… میمونه؟
دنیایم پر بود از تبعیض،
از منفور بودن به خاطر جنسیتم!
از هنرم دور ماندم بخاطر حرف مردم،
آبرو، حیا و هزار نیرنگ دیگر برای دور کردن من از هدفم!
هدف؟
آرزو؟
استعداد؟
همهاش خلاصه شد در ترسم از دیر رسیدن به خانه و کتک خوردن از برادرم!
متنفرم… از تمام قوانین متنفرم!
از قوانین لعنتی این خانه که میگفت من نباید آرزویم را دنبال کنم!
اما… قوانین بیلیارد را دوست دارم!
بیلیارد زیباست، قوانینش عاقلانه است.
مانند قانون کتک خوردنم از برادر بزرگتر و سکوتم بخاطر دختر بودنم نیست، قوانین بیلیارد خیلی خیلی زیباتر است!
اما نتوانستم… نتوانستم قوانین را زیر پا بگذارم؛ صورت مسئلهی قوانین خانه را پاک کردم بجای اصلاح کردنش!
حالا…
حالا؟ نسل بعد از من باز هم درگیر آن رسمهای مسخره و آبرو و حیا و قوانین مسخره است!
اما من سازگار نیستم…
من رام نشدنیام!
من ساکت نمیمانم،
حقم را پس میگیرم!
حتی عشق هم مانع پس گرفتن حقم نمیشود،
این زندگی مال من است،
آن را به دست شما نمیسپارم!
شایلی و یاشار و ماهان، شایلی آدم سادهای بود که زیادی زودباور بود، ماهان آدم فرصتطلب و بیوجدانی بود، یاشار هم آدمی بود که نمیتونست بذاره آدمهای بی گناه اذیت بشن.