
#پایان_خوش #مثبت_15 #جنایی
تعداد صفحات
نوع فایل
سرگذشت دختر پرستاری که دنبال انتقام برای خونخواهی پدر و مادرش است و تبعات آن.
به نمایش کشیدن بخشش، اثر گذاشتن تصمیمات افراد تبهکار روی زندگی دیگران، و همچنین تبعات زود قضاوت کردن آدم ها.
هدف ها و پیام ها یکی هستند.
رستا تو هشت سالگی، درست شب تولدش، پدر پلیسش رو بخاطر شلیک مستقیم گلوله ی جنایتکاری به اسم خشایار کاویان از دست میده و همون شب مادر باردارش بخاطر زایمان زودرس میمیره.. دختری که بعد از اون شب جز برادر کوچیکترش که تو یک روز باهاش به دنیا اومده، هیچ کسی و نداره و تمام آرزو هاش به تاراج رفته. حالا بعد از هیجده سال، رستا بزرگ شده و برگشته تا انتقام بگیره.. اما درست وقتی که برای انتقام گیری به بهانه ی پرستاری از پسر قاتلش پا به خونه اش میذاره، حضور همین پسرِ تیزبین که متوجه هدف این مار خوش خط و خال شده، حسابی رستا رو گیج می کنه و از مسیر منحرفش می کنه..
عقربه های ساعت بی احساس ترین موجود توی دنیان! عاری از هر حسی واسه خودشون توی قاب مخصوصی که محصور شدن مسابقه ی دو میزارن و با سرعت هرچه تمام تر پیش میرن..
درحالی که تو با گریه زل زدی بهشون و التماسشون می کنی یه زمانایی وایسن اونا کار خودشون و می کنن.. زمان و نمیشه متوقف کرد! زمانِ چند بُعدی و بی رحم قرار نیست هیچوقت حال ما رو درک کنه..
زمان فقط از خودش خاطره به جا میزاره.. مثلا تو هرسال سر یه تاریخ های خاصی سر یه ساعت خاص میشینی یه گوشه و غرق میشی توی چندسال پیش! همون چند سال پیشی که برات تبدیل شد به بدترین شب زندگیت و آتیش انتقام و انداخت توی وجودت.
اما یه وقتی ام هست که توی یه زمان و ساعت خاصی یهو یه نفر و میبینی و همون ساعتی که دیدیش یه طناب بلند پرت می کنه سمتت، دست و پات و محکم می بنده و پرتت می کنه توی سیاه چاله ی چشماش که هنوز هیچکس نتونسته درک کنه ازش به عنوان بُعد چندم یاد میشه!
تو اونجا می مونی.. یه زندگی جدید و شروع می کنی و دیگه هیچوقت نمی تونی به بُعد عادی زندگیت برگردی..
رستا صانعی: ببخشش و صبر زیاد.
آروین کاویان: عجول- پشتوانه ی خوب- ظاهر فریبنده و آروم.