
#عشق_دردناك #دوراهی #زندگی_هميشه_خوش_نيست
تعداد صفحات
نوع فایل
سرگذشت دختر پرورشگاهی ای كه در ١٩ سالگی از پرورشگاه خارج می شود.
نوشتن از درد كسانی كه شايد صداشون اونقدر بلند نيست كه بقيه بشنون…
اگاه سازی مردم از مشكلات دختر های پرورشگاهی ای كه حضانتشون قبول نمی شه و در سنين ١٨-١٩ سالگی، بدون هيچ پشتوانه ای مجبور هستن تك و تنها زندگيشون رو بسازن.
راز، دختر ١٩ ساله ی پر دردی كه توی پرورشگاه بزرگ شده و به سنی رسيده كه بايد جدا شه.
به دنبال كار هست و اصرار داره كه توی شركت كهبد مشغول به كار شه. شركت مهندسی بزرگی كه توسط تك پسر خاندان زرشناس مديريت می شه.
-فردا می بينمت آكو.
-از فردا صحبت كردن جسارت می خواد، می دونی ؟
منتظر حواب من نشد و گفت :
-هيچ كس نمی تونه واسه فردا تضمين بده. هيچ كس نمی تونه واسه ديدن طلوع فردا يقين بده.. از فردا حرف زدن جسارت می خواد.. چون داری يه اميد بزرگ می دی.. يه چيزی كه شبو به خاطرش سحر كنه.
-فردا مي بينمت آكو.
من آدم خوش قوليم راز. تو هم باش. اگه قول مي دي، پاش بمون.
-فردا می بينمت آكو.
-حرفا وزن دارن.. هر كدوم اندازه ی وزنشون مسئوليت دارن. وزن فردا زياده، سنگينه.
لبخند زدم :
-فردا می بينمت آكو.
-فردا ؟
-فردا..
-پس بساط چای و قهوه ی اول صبح به راهه ؟
-به راهه..
پيشونيش رو به پيشونيم چسبوند و نجوا كرد :
-فردا می بينمت راز…
راز : تلاشگر، قوی، هدفمند
آكو : مهربون، احساساتی، قدرتمند