
#پایانخوش #رازآلود #رمانتیک
تعداد صفحات
نوع فایل
سرگذشت دختر طلاقی که بین خانواده مادری و پدری مدام در حال رفت و آمد هست و کسی مسئولیت نگهداری ازش رو قبول نمیکنه برای رهایی از این تنهایی تصمیم میگیره ازدواج کنه.
سرگذشت پسری که مادر و پدرش را به دلیل نامعلومی از دست داده و حضانت پسرعموی کوچک تر از خودش رو قبول کرده.
ایجاد سرگرمی و القای تجربه خودم و دیگران! انگیزه به مخاطبین.
دختر ها خودشون و استعداد هاشون رو نادیده نگیرند و هربار برای زندگی و هدف هاشون بجنگن و کوتاه نیان. از ادم هایی که بیماری ایدز دارند نترسیم و رفتار درست و مناسبی باهاشون داشته باشیم و به هر اعتمادی توی زندگیمون اعتماد نکنیم. مادر و پدر حتی بعد از طلاق برای فرزندشون وقت بذارند و دوری از اعتیاد حتی به صورت تفننی.
فوژان دختر طلاقی که برای رهایی از دست همسرش دنبال راه میگرده اما به اسناد و مدارکی میرسه که خانواده و اطرافیانش هم داخلش نقش دارند. برای رسیدن به خواستههاش دست به کارهای غیر منتظرهای میزنه که باعث میشه با مردی همراه با یک پسربچهی مریض همسو بشه و …
سال ها بعد که چشمانم را باز خواهم کرد، پشیمان نیستم! قول نمیدهم. گذشته ایندهام را ساخته. غریبهی حال، اشنای گذشته است. درست در روز 32م در این ماه،ساعت 25 روزی همدیگر را به آغوش میکشیم. آینه میشویم و یکدیگر را سرزنش میکنیم؛غریبهی حاضر، اشنای گذشته را. شاید به یکدیگر قول میدهند، همه چیز را بهتر از گذشته بسازند. حسرت ها را خاموش میکنند؛ادامه میدهند.بالاخره روزی میرسد که دیگر آینه نباشد.
– زندگی همینه، بترسم؟ باید بازی کنی… ترس معنایی نداره، اگه بترسم به خودم میبازم! به خاطر ترسم خیلی بلا سرم اومده… نباید خودترو بترسونی، ترس بزرگ ترین دوست و دشمن خود آدمه…
آهی از روی افسوس کشیدم. ذهنم جایی حوالی هیچستان زندگی گذشتهام پرسه میزد. سرم را روی شانهام گذاشتم. زیر لب شعری را زمزمه کردم.
– به هیچستان ندیدم هیچ هیچی که سر برشانه های خود نهادم
***
– الان فوژان رو دوستش ندارم، تو دریای تاریک غرق شده دنبال نور میگرده و دست و پا میزنه. همیشه حسرت میخورم. اطرافیانم کم روم تاثیر نذاشتن. تقصیر خودم بود که بادی به هرجهت شدم و کار دست خودم دادم.
فوژان ، ترسو همراه با پشتکار برای شجاع شدن و رهایی از ترس، درونگرا ، از خودگذشته.
دیانوش ، مهربان و دلسوز، جسور، منطقی.