بیوگرافی زهرا زنده‌ دلانزهرا زنده‌ دلان هستم، متولد بیست و دومین روز از آذر ماه سال 1378، ساکن استان گیلانم و لیسانس حقوق دارم. پررنگ‌ترین علاقه‌ی زندگی من موسیقیه و همین علاقه باعث شد بخوام از مشکلات دخترهایی که توی ایران زندگی می‌کنن و به این هنر علاقه‌مندند بنویسم. بی‌تجربه و بدون هیچ آموزشی اولین رمانم به نام آوای ستاره رو به‌صورت آنلاین و با سه هزار مخاطب در سال 1396 نوشتم. بعد از اتمام این رمان تصمیم بر نوشتن نداشتم چرا که از مهم‌ترین دغدغه‌ی زندگیم نوشته بودم اما با استقبال و تشویق‌های مخاطب‌ها و به‌خصوص مادرم تصمیم گرفتم این مسیر رو ادامه بدم. با دقت کردن به اتفاقات اطرافم و برای به نوشته درآوردن واقعیت‌های تلخی که توی جامعه‌مون وجود داشت و هنوز هم داره شروع به نوشتن رمان همه‌ی من کردم، این داستان هم مثل آوای ستاره بر اساس واقعیته و همین ویژگی باعث شد افراد جدیدتری به قلم و نوشته‌هام اعتماد کنند و بهم بپیوندند. بعد از به اتمام رساندن رمان همه‌ی من، تصمیم گرفتم رمان مشترکی رو با همکاری آذر یوسفی بنویسم و اون رمان انقضای عشق تو نام داره، از محبوب‌ترین و پر بازدیدترین رمان‌های من که کمتر کسی هست که طرفدار ژانر عاشقانه و اجتماعی باشه و این رمان رو نخونده باشه! همزمان با تایپ رمان انقضای عشق تو شروع به نوشتن رمان سیزدهمین روز از پاییز کردم، این داستان درصد زیادیش بر گرفته‌ از واقعیت هستش و موضوعش بی‌شباهت به زندگی اکثر نوجوان‌ها نیست! داستانی که از دغدغه‌ها و نگاهی که نوجوان‌ها به زندگی دارند حرف می‌زنه و در نهایت و به مرور زمان بلوغ فکری و تغییر نگرشش‌هاشون رو نشون می‌ده. سیزدهمین روز از پاییز هم همچون انقضای عشق تو مورد لطف و حمایت مخاطب‌ها قرار گرفت و می‌شه گفت بالای هشتاد درصد از مخاطب‌های ثابت من، از زمان نوشتن این رمان همراهی‌ام می‌کنند. اواخر زمان نوشتن سیزدهمین روز از پاییز بود که به‌خاطر پیام‌هایی که به دستم رسید و نشون از واقعیت تلخی که سالیان ساله بچه‌های کوچیک درگیرشن می‌داد تصمیم گرفتم رمانی رو با نام زعم زرد و برای افرادی که مورد کودک آزاری قرار گرفتند بنویسم. از روز اولِ نوشتنش تا به همین حالا می‌گم که زعم زرد متفاوت‌ترین رمان منه، تنها داستانیه که سرتاسرش براساس واقعیته و پر از شباهت به دوران کودکی اکثر دختر و پسرهای ایرانیه! همزمان با نوشتن این رمان بود که تصمیم گرفتم زعم زرد رو به‌عنوان آخرین رمانم اعلام کنم که بعد از مدت کوتاهی اتفاقاتی افتاد تا از تصمیمم منصرف بشم، همه چیز دست به دست هم داد و باعث خلق خودکشی با خرده شیشه شد؛ خودکشی با خرده شیشه هم مثل باقی رمان‌هام بر اساس زندگی واقعی نوشته می‌شه و توی این داستان قراره که به معضل خیانت افراد متأهل و عواقبش بپردازم، قراره از زن‌ و مردهایی بنویسم که اعتمادشون رو به‌خاطر خیانتی که دیدند از دست دادند. خودکشی با خرده شیشه بهم ثابت کرد که دیگه هیچ‌وقت با خودم نگم این رمان، آخرین رمان من خواهد بود چرا که زندگی همیشه علاوه بر شیرین بودن پر از تلخیه و هر کسی که تلخ نویسه موظفه بنویسه تا آدم‌های کمتری طعم این تلخی‌ها رو بچشن!