تعریف و معنای خاطره نویسی و تفاوت های آن با داستان نویسی
خاطره و داستان؛ دو جهان متفاوت
این روزها در برخی وبلاگها و پیجهای شخصی با نثرهایی روبرو هستیم که نویسندگانش برای اعتباربخشی به مطالب خود، آنها را رمان یا داستان کوتاه معرفی میکنند! ممکن است بعضی از این نثرها که بیشتر به خاطرهنویسی و روزمرهنگاری شباهت دارند، برای مخاطب جذاب باشند اما هیچوقت نمیتوان این فرم از نوشتن را داستان نامید. چون داستان، چه از نوع کوتاه باشد یا بلند، چارچوب و قواعد خاص خودش را میطلبد و طبق اصولی که دارد، از هر نثر دیگری متمایز میشود.
اگر بتوانیم این نوشتهها را با اغماض خاطرهنویسی بنامیم ـ خاطرهنویسی خودش متکی به قواعدی است و بسیاری از این متون حتی به قواعد آن هم پایبند نیستند ـ آنگاه جا دارد ضمن تعریف داستان و خاطره، مقایسهای نیز بین این دو گونه ادبی داشته باشیم:
تعریف داستان
در اینجا منظورمان از «داستان»، همان رمان یا داستان بلند است که در قالب نثر روایت میشود و برخاسته از ذهن و تخیل نویسنده است. داستانها دربرگیرنده اتفاقات و حوادثی هستند که ابتدا در ذهن نویسنده متبلور شده و سپس به نگارش درمیآیند. امروزه این گونه ادبی بسیار پیچیده شده و با سرعت زیادی سیر تکاملی خود را طی میکند.
تعریف خاطره
«خاطره» در لغتنامه دهخدا اینگونه تعریف میشود: «اموری که بر شخص گذشته باشد و آثاری از آن در ذهن مانده باشد. گذشتههای آدمی و وقایع گذشته که شخص آن را دیده یا شنیده است.»
همینطور خاطرهنویسی را میشود به نوشتن حالات، اتفاقات و ماجراهایی که در نتیجه تداعی خاطرات به یادگار مانده اطلاق کرد. پس برای خاطره نویسی نیاز است که در جریان کامل حادثه یا واقعهای قرار بگیریم. این آگاهی میتواند شامل حضور راوی در حادثه، دیدن و یا شنیدن رویدادها باشد.
تعریف و معنای خاطره نویسی و تفاوت های آن با داستان نویسی
مهمترین تفاوتهای داستان و خاطره
این دو گونه ادبی هرچند شباهتهای جزئی با یکدیگر دارند، اما تفاوتهای بسیاری دارند که در ادامه به مهمترینشان میپردازیم:
- قدرت خلاقیت در داستان
در داستان با روایتی خلاقانه مواجه هستیم. اما در خاطره با اینکه روایت وجود دارد، اما شاهد خلاقیت و نوآوری خاصی نیستیم. در خاطره حادثه را به همان نحو که روی داده اطلاع میدهیم و مانند داستان آن را زیر و رو نمیکنیم تا جذابتر شود.
- انتخاب حوادث
در داستان، حوادث را شخص نویسنده انتخاب میکند، اما در خاطره نمیشود حوادث را گلچین کرد یا آنها را تغییر داد. چون اساسِ پدید آمدن خاطره، خاص بودن اتفاقی است که روی داده؛ به این ترتیب حذف و اضافه چندان در آن جایی ندارد.
- معمایی بودن داستان
شاکله داستان پیچیده و معمایی است. معمولا در ابتدای داستان گرهی ایجاد میشود و بهمرور با کمک شگردها و فنون داستانی این گره حل میگردد. در این بین، انتظار، غافلگیری، اوج و فرودها و کشمکشِ میان شخصیتها، داستان را از بحران به نقطه اوج و گرهگشایی میرساند. اما در خاطرهنویسی نیازی نیست پیچیده و معمایی بنویسیم. بهطور مثال لزومی ندارد خاطرهنویس بخواهد حرفی یا ماجرایی را نگفته بگذارد و در آخر متنش رو کند تا خواننده را دچار شگفتی کند.
- شخصی بودن خاطره
داستان در صدد برانگیختن حس و خیالی در مخاطب است تا او را تحت تأثیر قرار دهد. در اینجا جنبه شخصی خیلی معنا ندارد. اما خاطره اینگونه نیست. اکثر خاطراتی که نوشته میشوند، با وجود تمام شباهتها حس و خیال چندانی را به مخاطب انتقال نمیدهند و بیشتر جنبه سرگرمی دارند که این مسئله، بیشتر به جنبه شخصی بودن آنها برمیگردد.
- لحن متفاوت داستان و خاطره
هر داستانی لحن مختص به خودش را دارد که در خدمت پیشبرد روایت است. بعضی اوقات لازم است از لحنی سنگین و خاص استفاده کنیم و گاهی اوقات از لحنی عامیانه. در واقع عواملی مثل شخصیتها، فضا، مکان، زمان و … نحوه بیان روایت داستان را معلوم میکند، اما شیوه بیان خاطره، غالبا راحت و صمیمی است و دردسرهای مربوط به داستان را ندارد.
- برجستهسازی صحنهها
در پروسه نگارش داستان، برای جذابیت بیشتر بعضی از صحنهها را بولدتر و برجستهتر نشان می دهیم، اما در خاطره این کار ضرورتی ندارد.
- مستند بودن حوادث
در داستان، مستند بودن حوادث بههیچ وجه مطرح نیست. بلکه این قدرت تخیل است که آن را زیباتر می کند. اما در خاطرهنویسی تخیل جایگاهی ندارد. چون اساس خاطره، روایت واقعیت است. البته در خاطره هم با بیان احساس و عواطف نویسنده نسبت به ماجرایی که روایت می کند، روبرو هستیم؛ منتهی این مسئله به معنی استفاده از تخیل نیست.
- ساختار منظم در داستان
در داستان شاهد یک ساختار منظمی هستیم که نویسنده بهعنوان معمار، عناصر را بر اساس روابط علت و معلولی در کنار هم میچیند. نویسنده یک داستان نمیتواند به ابتدا، میانه و پایان داستانش بیتفاوت باشد. او باید ابتدا و انتهای داستانش را بداند و خودش آن را تعیین کند. اما خاطره چنین ساختاری ندارد. خاطرهنویس ممکن است اینگونه بنویسد: از خیابان انقلاب رد میشدم… مرد جوانی با همسرش دعوا میکرد و …
در خاطرهنویسی از یک جایی ماجرا را میبینیم و از یک جایی هم مشاهدهگری ما پایان مییابد و ذکر رویدادها در آن هدف خاصی ندارد. به این ترتیب هدفِ خاطرهنویسی صرفا شناخت واقعی از یک رویداد است که اگر جذاب روایت شود، مخاطب با راوی همراه میشود.
- پیام
پیام داشتن یکی از عناصر اصلی داستان است که هدف از آن، ارائه مطلب یا دیدگاهی به مخاطب است. اما در خاطره وجود این عنصر ضروری نیست. یعنی احتیاجی نیست که حتماً مطلبی به دیگران انتقال داده شود یا اثبات گردد.
تعریف و معنای خاطره نویسی و تفاوت های آن با داستان نویسی
سخن پایانی
در این مطلب از باغاستور به مقایسه میان داستان و خاطره پرداختیم. دلیل آن هم این بود که عدهای در فضای مجازی سعی میکنند خاطرات و روزمرگیهای خود را در کنار جذابیتهای سرگرمکنندهاش داستان بنامند! اما داستان اصول و قواعد خاص خودش را دارد. به این دوستان توصیه میشود در کنار استعدادی که دارند، در زمینه داستاننویسی هم آموزش ببیند و با اضافه کردن خلاقیت و تخیل آثاری بهمراتب فاخرتر خلق کنند. به قول هوشنگ گلشیری: «هرچند شعر گفتن تا حد زیادی به توانایی ذاتی و طبع شاعرانه نیاز دارد، اما در داستاننویسی میشود با آموزش دیدن و تمرین، از یک نویسنده معمولی، تبدیل به داستاننویسی قهار شد».
در پایان، از مخاطبان عزیز باغاستور خواهشمندیم که با درج نظرات سازنده خود در قسمت کامنتها ما را در ارائه مقالات بهتر و باکیفیتتر یاری کنند. ممنون که همواره با ما هستید.